زن در مقابل عنوان قوامیت
نویسنده: سمیه سادات فاضلی کارشناس رشته مطالعات زنان
از مباحثی که در جوامع علمی و فرهنگی به آن توجه می شود، موضوع حقوق و شخصیت زن است.زنانی که بخشی از جامعه انسانی را در بر می گیرند غالباًدر طول مسیر تاریخ به دور ازجایگاه و منزلت واقعی خود بوده اند، اما با رشد و افزایش آگاهی ،زنان توانستند تا حدودی حقوق از دست رفته خود را باز ستانند .در این راستا ، مکتب انسان ساز و جامعنگر اسلام که سرچشمه آن زلال وحی است و از زیبا ترین و معتدلترین حقایق در مورد زنان برخوردار است توانست کمک شایانی به باز خوانی و باز شناسی آن در عرصه کنونی داشته وبا در نظر گرفتن حقوق و تکالیف زن و مرد وویژگیهای تکوینی که خداوند حکیمانه در وجود هردوی آنها برای برقراری تعادل نهاده هویت و جایگاه حقیقی خود را بدست آورد خداوند زن و مرد را از نفس واحده می شمارد ومی فرماید:
«یاایها الناس اتقوا ربکم الذی خلقکم من نفس واحده و خلق منها زوجها و بث منهمارجالاًکثیراونساء».ای مردم، بترسید از نافرمانی خدا، آن خدایی که همه شما را از تن و نفس واحده آفرید و هم از آن جفت او را خلق کرد و از آن دو نفر، خلقی بسیار از مرد و زن در اطراف عامل برانگیخت.از آنجا که حقوق زنان مباحث بسیار را می طلبد در این تحقیق سعی شده است مبحث ریاست مرد در خانواده مورد بررسی قرار گیرد.
کلید واژهها:قوامیت، سرپرستی، حقوق، سلطه زنان و مردان، خانواده.
زن در مقابل عنوان قوامیت
نویسنده: سمیه سادات فاضلی کارشناس رشته مطالعات زنان
از مباحثی که در جوامع علمی و فرهنگی به آن توجه می شود، موضوع حقوق و شخصیت زن است.زنانی که بخشی از جامعه انسانی را در بر می گیرند غالباًدر طول مسیر تاریخ به دور ازجایگاه و منزلت واقعی خود بوده اند، اما با رشد و افزایش آگاهی ،زنان توانستند تا حدودی حقوق از دست رفته خود را باز ستانند .در این راستا ، مکتب انسان ساز و جامعنگر اسلام که سرچشمه آن زلال وحی است و از زیبا ترین و معتدلترین حقایق در مورد زنان برخوردار است توانست کمک شایانی به باز خوانی و باز شناسی آن در عرصه کنونی داشته وبا در نظر گرفتن حقوق و تکالیف زن و مرد وویژگیهای تکوینی که خداوند حکیمانه در وجود هردوی آنها برای برقراری تعادل نهاده هویت و جایگاه حقیقی خود را بدست آورد خداوند زن و مرد را از نفس واحده می شمارد ومی فرماید:
«یاایها الناس اتقوا ربکم الذی خلقکم من نفس واحده و خلق منها زوجها و بث منهمارجالاًکثیراونساء».ای مردم، بترسید از نافرمانی خدا، آن خدایی که همه شما را از تن و نفس واحده آفرید و هم از آن جفت او را خلق کرد و از آن دو نفر، خلقی بسیار از مرد و زن در اطراف عامل برانگیخت.از آنجا که حقوق زنان مباحث بسیار را می طلبد در این تحقیق سعی شده است مبحث ریاست مرد در خانواده مورد بررسی قرار گیرد.
کلید واژهها:قوامیت، سرپرستی، حقوق، سلطه زنان و مردان، خانواده.
اگر کسی از ما بخواهد خانواده را تعریف کنیم در دید اول خواهیم گفت چه سوال ساده ای !ولی وقتی به منابع واژه شناسی مراجعه میکنیم میبینیم که هر کسی بنا بر تخصص و نیازش خانواده را تعریف کرده مثل بعضی ها که خانواده را اجتماع کوچک و بعضی دیگر که عوامل جنسی و روانی را باعث تشکیل و نیاز خانواده دانستهاند به بعدی دیگر از خانواده توجه دارند.
مثلاً علوم تربیتی به خانواده بیش از هر چیزی به عنوان یک نهاد تربیتی مینگرد و فضای گرم خانواده را مناسبترین جای پرورش استعدادها و توانای های نسل جدید می داند. و علوم سیاسی نظام خانواده را به عنوان یک نظام سیاسی که نقش موثری در تربیت نیروی انسانی و سیاسی و اجتماعی دارد میبیند.[1] و دانش حقوق هم به مسائل خانواده توجه جدی نموده و به عنوان یک نهاد مدنی و حقوقیان را مورد تحقیق قرار داده. و از طرفی اقتصاد دانان هم خانواده را در تقویت بنیه مالی کشورموثردانسته وآن را نخستین گروه اقتصادی تعریف کردهاند.[2]
از این رو می توان گفت خانواده مناسبترین سازمان اجتماعی است که بر اساس ازدواج بین یک مرد و دست کم یک زن شکل میگیرد و درآن مناسبات خونی به چشم میخورد و معمولاً دارای نوعی اشتراک مکانی است و کار کردهای گوناگون شخصی، جسمانی، اقتصادی، تربیتی و جز اینهارا بر عهده دارد.[3]
خانواده بر گردان واژه لاتین family از ریشه familia به معنای برده و مستخدم است بدین معنا که در گذشته نظام خانواده گسترده بوده و شامل غیر اعضا خانواده نظیر خدمت کار هم میشده ولی امروزه خانواده به هستهای تبدیل شده که مبتنی بر رابطه نسبی و سببی میان اعضای خانواده است.[4]
و اما تعریف خانواده از نظر ساموئل کینگ عبارت است از شرکت کم و بیش پایدار با فرزند یا بدون فرزند.[5]
خانواده سازمانی اجتماعی محدود و نهاد سازندهای است که از طریق ازدواج که قراردادی اجتماعی است تشکیل میشود.[6]
در تعریف خانواده در فرهنگ معین آمده خانواده به معنای دودمان، تبار است.[7]
و در لغت نامه دهخدا هم تعریف خانواده به عنوان خاندان و اهل خانه تعریف شده است.[8]
جامعه شناسان خانواده را به عنوان یک نهاد اجتماعی همواره در نظر داشتهاند و از نظر جامعه شناسان خانواده اساسیترین نهاد اجتماعی است که در شکل گیری و فرم دهی جامعه و افزایش بهره و ریان نقش بسزایی را ایفا میکند چون جامعه است که به نوعی تحت تأثیر تحولات خانوادگی قرار گرفته و برآن اثر مستقیمی دارد و در مقابل هم خانواده در برابر تغییرات جامعه از خود واکنش نشان میدهد و از این رو میتوان بیان کرد که هر دو بر هم تأثیر میگذارند و روابط مستقیمی دارند.[9]
یکی از دغدغههای مهم و اساسی جامعه شناسان خانواده ارائه تعریفی در خور قابل قبول از خانواده است بر این اساس جامعه شناسان بسیاری به تعریف خانواده پرداختهاند و هر یک از نگاهی ویژه به خانواده نگریسته وآن را تعریف کردهاند.
برگس ولاک در تعریف خانواده میگوید:خانواده گروهی است متشکل از افرادی که از طریق پیوند زناشویی و همخونی و یا پذیرش به عنوان فرزند با یکدیگر به عنوان شوهر و زن مادر پدر برادر و خواهر در ارتباط متقابلند و فرهنگ مشترکی پدید آو رده و در واحد خاصی زندگی میکنند.[10]
لوی:خانواده واحد اجتماعی است که بر اساس ازدواج پدید میآید. [11]
دیویس :خانواده از گرو هی از اشخاص تشکیل میشودکه روابطشان با یکدیگر بر پایه خویشاوندی همخونی استوار است.[12]
از همه این تعاریف که بگذریم میتوانیم در همه آنها چند امر مشترک پیدا کنیم اول آنکه خانواده را گروه و نهادی اجتماعی دانستهاند و دوم آنکه این اجتماع بر اساس ازدواج و روابط خویشاوندی پایاپای بنا و شروع میشود. از همین جهت است که در جامعه شناسی هم خانگی یا زندگی مشترک بدون ازدواج و کمون هاویا اجتماعات اشتراکی و همجنس بازان در تعریف خانواده گنجانده نمیشود. [13]
جامعه شناسان خانواده را به دو گونه تقسیم میکنند :
خانواده گسترده.
خانواده گسترده به خانوادهای گفته میشود که درآن بیش از دو نسل از خویشاوندان نزدیک در کنار هم زندگی میکنند و شامل فرزندان مجرد و متأهل پدر و مادرها و پدر بزرگهای و مادر بزرگها آنان میباشد؛ و به عنوان یک واحد در عرصههایی چون کشاورزی و دامپروری و صنایع خانگی فعالیت میکنند. در این دوران نمیتوان گفت که دیگر خانواده گسترده در جوامع یافت نمیشود یا اهمیت ندارد باید اذعان داشت که خانواده گسترده کم رنگ شده به دلیل تغییرهای اجتماعی و اقتصادی و به جای آن خانواده هستهای جایگزین شده است.[14]
خانواده هستهای.
خانواده ایست که، متشکل از والدین و فرزندان متعلق به آنها یا فرزند خوانده باشد و مستقل از بزرگان خود زندگی کند. با پیدایش پدیده صنعتی و افول اقتصاد خانوادگی، باعث ظهور پدیده شهر نشینی و تغییرهای اجتماعی و اقتصادی شد، که به سبب آن خانواده گسترده به خانواده هستهای تبدیل گشت.[15]
اسلام خانواده را، به عنوان کهنترین اجتماع انسانی قلمداد کرده، چون در آغاز آفرینش خداوند انسان را به صورت زن و مرد آفریده که آنها خانواده را تشکیل دادهاند. انسان، اصالتاً موجودی اجتماعی و نخستین بستر فعلیت یافتن این ویژگی برترین مخلوق الهی به طور قطع کانون مقدس خانواده است.
در نظام الهی و فرهنگ قرآنی هدف از ازدواج و تشکیل خانواده را رسیدن به آرامش روان و آسایش خاطر و پیمودن راه رشد و شکوفایی در رسیدن به کمال انسانی و تقرب به ذات حق تعالی است؛ و بی شک تشکیل خانواده به ارضای غرایز طبیعی و حفظ عفت و مصونیت از گناه آرامش و تعادل اعصاب و تولید و تکثیر نسل وهمچنین از مهمترین عوامل موثر در آرامش روان و آسایش فکر است.
خداوند در قرآن کریم میفرماید از نشانههای او این است که همسرانی از جنس خودتان برای شما آفرید تا در کنار آنان آرامش یابید و در میا نتا ن مودت و رحمت قرار داد.[16]
پس اولین و برترین کارکرد در ازدواج و تشکیل خانواده آرامش روان است که خداوند به زن و مرد عطا فرموده؛ و در جای دیگراززن و مرد به عنوان لباس یاد شده است (هن لباس لکم وانتم لباس لهن[17]) آنها لباس شما هستند و شما لباس آنها (هردو زینت هم و سبب حفظ یکدیگرند) لباس وسیله پوشش و حفاظت برای بدن از سرما و گرما است و به گفته علامه طباطبایی در این آیه استعاره بس لطیف به کار برده شده است زن برای مرد و مرد برای زن به عنوان لباس و پوشش میباشند که همدیگر را از آلودگی و فجور محافظت میکنند[18]
و نیز همان طوری که لباس مایه زینت و زیبایی برای انسان است، زن و مرد نیز مایه زینت و زیبایی برای یکدیگرند؛ و همچنین نظام خانواده نظامی ارزشمند است که در اسلام هیچ بنایی محبوبتر از او پایه ریزی نشده است و حتی روی ثواب عبادت و بندگی تأثیر میگذارد تا جایی که دو رکعت نماز کسانی که ازدواج کردهاند برتر از عبادت فردی است که هنوز تشکیل خانواده نداده است و شب و روز را به عبادت می ایستد و روز را با روزه سپری می کند.[19]
و در همین راستا آخرین دین الهی یعنی اسلام، در ابعاد مختلف زندگی خانوادگی، دستورها و آموزههای مفیدی ارائه کرده است. در این دین، ازدواج و خانواده محبوبترین ( [20]) عزیزترین ([21]) نهاد بشری نزد خداوند اعلام شده است.
نظام خانواده، نظام ارزشمند و محبوبی است که در اسلام هیچ بنایی محبوبتر از آن پایه ریزی نشده است. پیامبر اسلام میفرماید:
«ما بنی فی الاسلام بناء اَحبّ الی اللَّه تعالی و اعزّ من التزویج».
«در اسلام هیچ نهادی محبوبتر و عزیرتر از تشکیل خانواده در نزد خداوند بنا نشده است».[22]
و نیز فرموده است:
«ما استفاد امرؤ مسلم فائدة بعد الاسلام أفضل من زوجة مسلمة، تسرّه اذا نظر الیها، و تطیعه اذا أمرها، و تحفظه اذا غاب عنها فی نفسها و ماله»
پ «هیچ فائده ای بعد از نعمت اسلام برتر و مفیدتر از این برای مرد مسلمان نیست که او همسری داشته باشد که هروقت به او نگاه کند مسرور و شاداب گردد و هنگامی که به او دستور بدهد اطاعت نماید، و هر وقتی که از نزدش برود حافظ جان خود و مال همسرش باشد[23]».
در این حدیث شریف زن شایسته و وارسته بالاترین ارزش و نعمت بعد از اسلام، برای مرد شمرده شده است.
«ان اللَّه عزّ و جلّ یحب البیت الذی فیه العرس، و یبغض البیت الذی فیه الطلاق[24]».
«خداوند خانهای را که در آن عطر دل انگیز عروس بوزد دوست میدارد، و خانهای را که در آن سخن غم انگیز طلاق سر داده شود دشمن میدارد».
نظام خانواده از چنان جایگاه و مقام شایسته ای در اسلام برخوردار است که حتی روی ثواب عبادت و بندگی تأثیر میگذارد، تا جایی که دو رکعت نماز کسانی که تشکیل خانواده دادهاند برتر از عبادت فرد مجردی است که شب و روز نماز بخواند. چنانکه امام باقر (علیهالسلام) فرموده است:
«الرکعتان یصلّیهما رجل متزوج افضل من رجل اعزب یقوم لیله و یصوم نهاره[25]»
«دو رکعت نماز مرد معیل افضل و بهتر از نماز مرد مجردی است که شب را به عبادت بایستد و روز را با روزه سپری کند».
این روایات و نیز روایاتی قریب به این مضمون که در متون اسلامی، وارد شده به خوبی جایگاه و ارزش والای خانواده را تعیین میکند.
در حدیثی از پیامبر گرامی اسلام (ص) آمده است: درهای آسمان، هنگام بروز چهارپدیده گشوده میشود (کنایه از نزول برکات و رحمت خداوند) که دو مورد از آنها مربوط به خانواده است: وقتی عقد ازدواج برگزار میشود و هنگامی که فرزند به چهرهی والدین خود نگاه میکند. ([26])
اسلام همانگونه که گفته شد نگاهی همهجانبه به نهاد خانواده دارد و آن را از زاویههای گوناگون مورد توجه قرار داده است. وقتی به متون اسلامی، به خصوص آیات و روایات مراجعه کنیم، در همه زمینهها به دستوراتی برمیخوریم که از همه جهات به تحکیم نهاد خانواده پرداخته است. قرآن کریم و احادیث اسلامی در مسائل اخلاقی، اجتماعی، تربیتی، روانشناختی و اقتصادیِ خانواده فراوان سخن گفتهاند. اگر این مضامین به صورت دقیق و تخصصی استخراج و با یافتههای علوم جدید منطبق گردند، تحول عظیمی در دانش خانواده به وجود خواهد آمد.
آن قدر که اسلام به تحکیم بنیان خانواده اهمیت داده و در دستورات خود گام به گام آن را دنبال نموده است، مکتبهای دیگر به استقرار خانواده بها ندادهاند. اسلام پیش از همه، میخواهد یک فضای عاطفی و محبتآمیز در محیط خانواده پدید آید و روابط بین اعضای آن بیش از پیش پایدار گردد. ([27])
قوام از صیغه مبالغه بوده و ریشگان قیام است زبان عربی قیام را به معنای ایستادن (ضد نشستن) آورده است و متذکر میشود که مشتقات قیام در معانی مختلفی به کار رفته است مانند وقوف و ثبات ادامه دادن مانند آیه شریفه (یقیمون الصلاه) تعدیل و تساوی در امور، رعایت عدالت مانند (وکان بین ذلک قواما) خوش رفتاری، نظام و شالوده چیزی (قوام الامور) و در آیه (الرجال قوامون علی النساء) آن را به معنی محافظت و اصلاح میداند. [28]
در بعضی کتب تفسیری این واژه را صیغه مبالغه از قیام گرفتهاند :یعنی شخصی با دقت و مراقبت بسیار از شیء مورد نظر خود محافظت کند. (قوام) صیغه مبالغه قائم است که از قام یقوم گرفته شده و قام بدون حرف جر و نیز همراه به حروف ب ،ل ،فی ،عن ،الی و علی به کار میرود[29].در صورتی که قوام و قام با علی به کار رود به معنای مراقبت و دوام و ثبات به کاری یا ایستادن بر پایه چیزی یا تکیه بر چیزی است.[30]
راغب در کتاب المفردات فی غریبه القرآن در مورد معنای قوام آورده است: قیام دو قسم دارد: قیام ارادی قیام غیر ارادی قیام غیر ارادی مثل سوره هود آیه 10 و قیام اختیاری مثل سوره مائده آیه 8 و سوره رعد آیه 33 که به معنای مراعات و مراقبت و نگهداری آمده است؛ و قوام در اصل مال مردان است از این روست که در خداوند سوره نساء آیه 34 اشاره کرده است.[31]
در کتاب (لسان العرب)آمده است :قیام، نقیص جلوس است و گاهی به معنای محافظت و اصلاح میآید.
صاحب تفسیر خسروی در این باره مینویسد که قوامون یعنی قائم بر امر زنان، در کاره ای انان قیام و ایستادگی و در محافظتشان رعایت و مراقبت دارند و این که مردان قوام بر زنان باشند بدورازشان و طبیعت آنهاست که به امر زنان قیام کنند و به بهترین وجه در رعایت آنها بکوشند.[32]
علامه طهرانی در این زمینه گفتهاند: «قوام، بیشتر از قیم و قیام بر مبالغه دلالت دارد و قیام او مثل قیام والی بر رعیت است، بنابراین سیطره و احاطه توام با قدرت دارد؛ گویی حیات زن، قائم و نیازمند به وجود مرد است.»[33]
سید محمد تقی مدرس در تفسیر هدایت آورده است که قرآن نظام را قیام مینامد و نظام دهنده را قیم و قائم بالامره ...قرآن واژه قوامون را بکار برده است تا بیان دارد که تنظیم امور زنان به گونهای مستمر بر عهده مردان است و به عبارت دیگر حاکی از مسئولیت تام آنهاست در کارهایی که بر عهده دارند. [34]
فضل از ریشه «فضل» است.
لسان العرب در مورد معنای فضل آورده است :
«فضل وفضیلت معنایش روشن است. ضد نقص و نقیصه است؛ و جمعان» فضول می باشد[35]
در «مقاییس اللغه»آوره شده است:
«فضل بر زیادتی و فزونی در چیزی اطلاق میشود.».[36]
راغب میگوید: زمانی که فضل در برتری دادن دو چیز یکی بر دیگری بکاربرده شود، سه قسم دارد: الف:فضل و برتری از جهت جنس.
ب:فضل وبرتری از جهت نوع.
ج:فضل وبرتری از جهت ذات.
که برتری نوع اول و دوم برتری جوهری است ،یعنی راهی برای از بین بردن نقص خود ندارند تا کسب فضل نمایند. اما قسم سوم برتری عرضی است و میتواند کسب فضل نماید. مراد از فضل در آیه نساء فضیلت ذاتی مردان است که با داشتن مال و نیروآن را بدست آورده اند.[37]
سید محمّدحسین فضل الله آن را به جنبه عاطفی و قدرت بدنی تفسیر میکند.[38] آیه الله جوادی آملی میفرماید: اگر کسی معیار فضیلت را در مسائل مادی و پست و مقام خلاصه کند، باید در اصل تفکر و ارزیابی خود تجدیدنظر کند. آن نظام که مسائل را از محور طبیعت و ماده مینگرد، کسی را که دارای میز بزرگتر، سمت برتر، و حقوق و مزایای بیشتری است، افضل میداند. اما اسلام به اینگونه امور بها نمیدهد و میگوید: عظمت انسان به جان آدم است و چیزی که خارج از جان آدم است فقط ابزار اجرایی است.[39]
حال باید به یک سوال پاسخ داده شود که دارا بودن چه امتیازی مردان را برتر بر زنان قرار داده است؟
میتوان اولین دلیل را در سوره نساء آیه 34 جمله «به ما فضل الله بعضهم علی بعض» شمرد. اما آنچه که باعث فضل بعضی بر بعض دیگر شده را باید در سخن مفسرین جستجو کرد.
پس همان طور که گفته شداولین دلیل در سوره نساء آیه 34 جمله «به ما فضل الله بعضهم علی بعض» را میتوان شمرد. که برای پاسخ به این سوال به سراغ سخن مفسرین میرویم.
فخر رازی دلیل این برتری را این چنین بیان میکند:دانایی، عقل و نیرومندی سبب فضیلت مردان است.[40] تفسیر مراغی مینویسد :دلیل برتری مردان بر زنان در خلقت آنهاست و آنچه که به آنها عطا شده از قبیل عقل و نیرو[41]
زمخشری در مورد این فضل معتقد است این چنین برتری به عقل، عزم و اراده، قدرت و قوت و برخی از مناصب الهی مثل امامت و نبوت و برخی دیگر مانند جهاد ،اذان خطبه و اعتکاف و غیره برمی گردد.
مرحوم طبرسی، علم، عقل، رای، و نظر نیکو و عزم و اراده برتر را سبب فضیلت وبرتری مردان بر زنان میدانند.[42]
در تفسیر فرقان وارد شده است : «قوامیت مردان بر زنان هم تکوینی است و هم تشریعی؛ و در قسمت تکوینی، مردان از نظر عقلی، بدنی و فکری از زنان قویترند.»[43]
در تفسیر المنیر آورده شده است: که امتیاز از لحاظ عقلی و برتری قوت مردان بر زنان است.[44]
جمال محمد فقهی رسول مینویسد: سرپرستی مرد از دیدگاه اسلام، بر دو نقطه استوار است:
1. جنبه فطری، که مراد تواناییها و برتریهای بدنی و روحی مرد است، که در این خصوصیات، مرد بر زن برتری دارد و مردها دارای بنیه کامل و عقل غالب بر عاطفه هستند.
2. جنبه اکتسابی، که مردها با دادن نفقه زن بر امور زندگی سلطه مییابند. البته او میافزاید: روح آیه 34 سوره نساء میرساند که ولایت مرد بر زن در ادامه ولایت پدر است و فقط شامل همان ولایتهایی است که پدر بر دختر دارد.[45]
در تفسیر نمونه نیز این پست به مردان داده شده به لحاظ قدرت تفکر و نیروی جسمی که در مردان یافت میشود بجای نیروی عاطفه زنان تا بتوانند خوب در خانواده مدیریت کنند.
استاد مکارم شیرازی آورده اند: «البته ناگفته پیدا است که سپردن این وظیفه به مردان نه دلیل بالاتر بودن شخصیت انسانى آنها است و نه سبب امتیاز آنها در جهان دیگر، زیرا آن صرفا بستگى به تقوى و پرهیزگارى دارد، همانطور که شخصیت انسانى یک معاون از یک رئیس ممکن است در جنبههاى مختلفى بیشتر باشد اما رئیس براى سرپرستى کارى که به او محول شده از معاون خود شایستهتر است.» [46]
علامه طهران نظری دیگر در این زمینه دارند: «استدلال به بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلىَ بَعْضٍ به سبب آنچه که خداوند بعضی از آنها(مردان) را بر بعضی از آنها(زنان) برتری داده است، به این معناست که خداوند مردان را بر زنان برتری داده است. پس ضمیر جمع مضاف الیه در بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ برای هر دو طائفه است از باب تغلیب، فقط برای ظاهر معنا چنانکه در روح المعانی آمده است نمیباشد؛ بلکه این تعبیر برای بیان اشتراک جنس آمده است، و این که مردان و زنان هر دو از جنس واحدی هستند، و این تفضیل و برتری در افراد یک جنس واحد واقع شده است نه در اجناس متفاوت و متغایر، و این برای حمایت از مقام زن است تا تصور نشود که به سبب برتری مرد بر زن، از جنس دیگری مادون جنس مرد میگردد. واین مطلب از ادب قرآن مجید است که تا در شأن زن چیزی را کوتاهی نفرموده باشد.»[47]
پس در یک جمع بندی میتوان عمدتاً همه مفسرین به دو دلیل سرپرستی را ازآن مردان میدانند.
اولین دلیل قدرت تفکر و تعقل مردان است و دومین را میتوان به توانمندیهای جسمی آنها ملحق کرد.
با و جود این مطالب سوال دیگری در ذهن خلق میشود که آیا زنان ناقصالعقل هستند یا منظور چیزی دیگر است؟ برای روشن شدن این پرسش بایدبه چند نکته توجه کرد :
اول :عقل در عرف و اصطلاح منطق، فلسفه و حدیث، معانی متعددی دارد. یکی از معانی پر کاربردان، قوه درک امور کلی و تجزیه و تحلیل مفاهیم و استدلال است. یعنی عقلی که برای گردش امور زندگی و اقتصاد و سیاست بشری به کار می آید یا همان عقلی که موجب پیشرفت و توسعه علوم مختلف است. گاهی این عقل به سه معنای مستقل از هم یعنی عقل نظری، عقل عملی و عقل ابزاری به کار میرود.[48] معنی دیگر عقل، آن است که موجب نجات بشر و عبودیت خداوند شود.[49]
آنچه در اسلام ارزش دارد، عقل به معنای دوم، تقوا، قرب الهی و کمالات معنوی و روحی است که همه به روح انسانی و قابلیتان باز میگردد.
پس لذا مقصود از برتری عقل مردان و کاستی عقل زنان، عقل مدیریتی و اجتماعی است؛ و آنچه از سیاق آیه 34 سوره نساء فهمیده میشود این است که آنچه موجب برتری مردان است و به همین دلیل سرپرستی خانواده به آنها سپرده شده ، همان عقل مدیریتی و اجتماعی مرد است و به همین دلیل مرحوم علامه طباطبایی میفرماید: «از آنجا که مرد از نظر تعقل بر زن برتری دارد، در امر ارث، چنین تفاوتی پدید آمده است. البته این فضیلت، کرامتی را به دنبال ندارد و صرفاً یک برتری دنیایی است؛ و آن فضیلتی که ریشه کرامت است و اسلام به آن توجه دارد، تنها تقواست و بس، در هر که و هر کجا باشد»[50]
و در جای دیگر ایشان میفرمایند: «آن عقلی که در زن و مرد متفاوت است، عقل اجتماعی است، یعنی نحوه مدیریت، در مسایل سیاسی، اقتصادی، علمی، تجربی وریاضی هم چنین[51] زندگی زن احساسی و مرد تعقلی است؛ و به همین سبب، میان وظایف و تکالیف اجتماعی زن و مرد تفاوت است. که این به تفاوت روحی آنان مرتبط است که همان تفاوت زن و مرد در تعقل و احساسات است. از این رو ولایت و جهاد را که کاری با تعقل است به مردان و تربیت و تدبیر امور خانه را به عهده زنان گذاشتهاند، چرا که این امور نیاز به عواطف و احساسات فراوان دارد.[52]
اما باید ذکر کردکه یکی ازتفاوتها که باعث شده خداوند ریاست و سر پرستی خانواده را به مردان بسپرد وجود قدرت فکری و تعقلی است که اگر چه قوه تعقل و ادراک در مرد و زن یکی است ولی عاطفه و احساساتی که در زن وجود داردان را تحتالشعاع قرار میدهد و شاید هم بتوان گفت که زن در عقلی که به معنای کسب و معاش و تدبیر امور منزل است از مرد ضعیفتر است.
دلیل دوم که در آیه برای مدیریت و سرپرستی مردان ذکرشده است، تعهد به پرداخت هزینه زنان توسط شوهرانشان میباشد: «و به ما انفقوا من اموالهم».
الرِّجَالُ قَوَّا مُونَ عَلَی النِّسَآءِ به ما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ وَبِمَآ أَنفَقُواْ مِنْ أَمْوَ لِهِمْ فَالصَّلِحَتُ قَنِتَتٌ حَفِظَتٌ لِّلْغَیْبِ به ما حَفِظَ اللَّهُ وَالَّتِی تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهجُرُوهُنَّ فِی الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلَا تَبْغُواْ عَلَیْهِنَّ سَبِیلاً إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَلِیًّا کَبِیرًا (نساء/34)
مردان قیّم بر زناناند، به خاطر فضیلتی که برخی از آنها بر بعضی دیگر دارند ونیز به دلیل اینکه از اموال خویش [به زنان] نفقه میدهند علّامه طباطبایی در تبیین کلمه «قیّم»می فرمایند: در اینجا کسی است که عهدهدار مخارج دیگری شده و به وی نفقه میدهد.
آیه اخیر دلالت روشنی بر تکلیف مردان نسبت به پرداخت نفقه برای زنان دارد و همچنین بیان کننده مبنا و حکمت این حکم میباشد. از این رو لازم است مورد بحث قرار گیرد. خداوند متعال در آیه فوق یک تکلیف را در مقابل یک حق قرار داده است. حق، همان ریاست بر خانواده و تکلیف، دادن نفقه به همسر و فرزندان میباشد، این حق به دلیل برتریهای طبیعی جنس مرد به وی سپرده شده است. درآیه فوق بعض، (نساء، 34) «این سرپرستی به خاطر تفاوتهایی است که خداوند از نظر آفرینش روی مصلحت نوع بشر میان آنها قرار داده و بلافاصله در مقابل چنین حقی، تکلیفی را به عهده شوهر قرار میدهد و میفرماید: «و به ما انفقوا من اموالهم»، این سرپرستی به خاطر تعهداتی است که مردان در مورد انفاق کردن و پرداختهای مالی در برابر زنان و خانواده به عهده دارند[58]. البته برتری جنس مرد بر زن در ریاست خانواده، از جهت انسانی و اجتماعی مرد نیست، بلکه بر اساس مصلحت اجتماعی و از باب خاصیتهای طبیعی و فطری مردان است. قرآن کریم هیچ نقشی برای جنسیّت در برتری و کرامت انسانی قائل نشده و فقط تقوی را تنها ملاک برتری انسان نسبت به دیگران میداند[59].علامه طباطبائی در این رابطه میفرمایند: «خداوند متعال در کتاب کریمش بیان کرده که مردم همگی و بدون استثنا چه مردان و چه زنان شاخههایی از یک تنه درختند و اجزا و ابعادی هستند برای طبیعت واحده بشریت و مجتمع انسانی در تشکیل یافتن محتاج به همه این اجزا است. همان مقدار که محتاج جنس مردان است؛ محتاج جنس زنان نیز هست؛ همچنان که فرمود : «بعضکم من بعض» این حکم عمومی، منافات با این معنا ندارد که هر یک از هر دو طایفه زن و مرد خصلتی مختص به خود داشته باشند؛ مثلاً نوع مردان دارای شدّت و قوت و نوع زنان دارای رقت و عاطفه هستند. چون طبیعت انسانیّت در حیات تکوینی و اجتماعی نیازمند به ابراز شدّت، اظهار قدرت، مودّت و رحمت است... این دو خصلت دو مظهر از مظاهر جذب و دفع عمومی در مجتمع بشری میباشد. روی این حساب دو طایفه مرد و زن از نظر وزن و اثر وجودی با هم متعادلند... پس این حکمی است که از ذوق مجتمع سالم و دور از افراط و تفریط منبعث میشود. از ذوق مجتمعی که طبق سنت فطرت تشکیل شده و عمل میکند و از آن منحرف نمیشود... لذا همه این تفاوتها خصوصیات احکامی است که متوجه طبقات و اشخاصی از مجتمع میشود و علتش اختلافی است که در وزن اجتماعی آنان است؛ در حالی که همه در داشتن وزن انسانی و اجتماعی شریک هستند.[60]
از جمله روایتی از پیامبر اکرم (ص) در پاسخ به سؤال هند (همسر ابوسفیان) که گفته بود: شوهرم نفقه من و فرزندم را نمیدهد، آیا میتوانم از اموالش بردارم؟ میفرمایند: به اندازه متعارف برای خود و فرزندت بردار. [61]
- امام صادق (ع) در تفسیر آیه گذشته میفرماید: اگر مرد نفقه زن را زندگیاش با پوشاک (و خوراک) تأمین نماید مشکلی نیست و الا (در صورت درخواست زن) باید از هم جدا شوند.[62]
- امام صادق (ع) در جواب سوالی راجع به حقّ زن بر همسر خود میفرماید: شکمش را سیر کند و بدنش را بپوشاند. [63]
امام رضا (ع) نیز در تفسیر آیه «فإمساک بالمعروف او تسریح بإحسان» میفرمایند: امساک یعنی آزار نکردن و پرداخت نفقه و تسریح یعنی طلاقی که در کتاب خدا آمده است.[64]
روایات فراوانی به اصل وجوب نفقه همسر و همچنین مقدار و حدود آن تصریح کردهاند: امام صادق (ع) میفرماید:«زنی به حضور پیامبر اکرم (ص) آمد و از حق زوجه سؤال کرد حضرت فرمود: حق زن بر همسرش آن است که او را برهنگی بپوشاند و از گرسنگی برهاند هیچگاه با او بد رفتاری نکند[65].»
وقتی میگوییم بر مرد خانواده واجب است غذا، پوشاک، مسکن و نیز اثاث منزل برای همسر خویش تهیه کند سؤال میشود چه مقدار از آنها مورد نظر است.
آیا ملاک توانایی مالی مرد است یا نیازمندی و خواسته زن؟ در میان فقهای امامیه سه نظریه وجود دارد:الف )عدهای معتقدند که ملاک وضعیت زوج است زیرا آیه قرآن میفرماید: «لِیُنفِقْ ذُو سَعَةٍ مِّن سَعَتِهِ[66]»
شیخ طوسی در این زمینه می نویسند:«بر هر مردی واجب است نفقهی زوجهاش را به مقدار توانش پرداخت کند.»[67]
ب) برخی معتقدند ملاک حال زوجه است؛ مرد میبایست در پرداخت نفقه موقعیت و شأن خانوادگی زوجه را در نظر بگیرد بدین سان حتی تحصیلات، امتیازات و شرایط اجتماعی او در مقدار نفقه مؤثر خواهد بود. اکثر فقهای امامیه این نظریه را ترجیح دادهاند[68].
ج )گروهی از فقها بر این عقیدهاند که ملاک حال زوجین است.[69]
برخی میگویند: «در فقه موجود، نفقه به تمکین مشروط میشود در حالی که انفاق به لحاظ قرآنی، اصلاً مشروط نیست ولی نفقه در برابر تمکین مطرح میشود و این یعنی کالایی کردن زن یعنی یک معامله و خرید و فروش... همین بحث ... در ذهن زن روشنفکر امروز مسئله ایجاد میکند تمکین جنسی در مقابل پول را کدام زنی میپذیرد؟»[70]
دو شبهه در سخن مذکور علیه مشروط بودن نفقه به تمکین مطرح است. اول اینکه در قرآن کریم صریحاً آیهای وجود ندارد که وجوب نفقه زن بر شوهر را به تمکین مشروط کرده باشد و دوم اینکه چنین شرطی که در فقه موجود بیان شده است، نوعی توهین به مقام زن و تحقیر شخصیت او به شمار میآید تو گویی او موجودی است که اگر بخواهد در خانه شوهرش هزینه زندگیاش فراهم شود باید غریزه جنسی او را ارضا کند.
در پاسخ به این دو شبهه میتوان گفت: اولاً اینکه به چه دلیلی فقهای اسلام، وجوب نفقه زن را به تمکین مشروط دانستهاند بحثی اجتهادی است که این مقاله گنجایش پرداختن به آن را ندارد اما با وجود این میتوان گفت: قرآن کریم تنها منبع استنباط احکام نیست تا اگر مسئلهای صریحاً در آن یافت نشد آن را انکار کنیم بلکه باید از منابع دیگر مانند سنت معصومان (ع) و... بهره برد؛ و چون مشروط بودن وجوب نفقه زن بر شوهر به تمکین، در احادیث اسلامی بیان شده است،[71] برای درست یا نادرست بودن این مسئله باید مجتهدانه به بررسی آنها پرداخت و ثابت کرد که نفقه به تمکین، مشروط نیست. بنابراین صرفاً به ادعای اینکه چنین مسئلهای صریحاً در قرآن مجید وجود ندارد نمیتوان آن را رد کرد. ممکن است گفته شود ما قبول داریم نفقه به تمکین مشروط است اما چرا اسلام چنین حکم تحقیرآمیزی را برای زنان وضع کرده است؟
این سوال را با آیهای از قرآن پاسخ میدهیم. اول اینکه قرآن کریم زن و مرد را یک سرشتی میداند نه دو سرشتی چنانکه میفرماید: همه شما را از یک پدر آفریدیم و جفت او را از جنس خودش قرار دادیم[72].و نیز میفرماید: خداوند از جنس خودتان به برایتان همسرانی آفرید[73]. دوم اینکه اسلام هیچگاه نمیگوید زن برای مرد آفریده شده است بلکه قرآن مجید میفرماید: زن و مرد برای یکدیگر آفریده شدهاند. زنان زینت و پوشش شما مردانند و شما نیز پوشش و زینت آنهایید[74].بنابراین زن و مرد هر دو انسانند و از حقوق متساوی برخوردارند.
سومین مطلب این است که زن و مرد هر دو از حقوق لازمه انسانی برخوردارند اما این حقوق در مواردی با همدیگر متفاوت است. جهان برای آنان یکجور نیست، خلقت آنها را یکنواخت نخواسته است. از این رو به لحاظ مختلفی، حقوق و تکالیف مشابهی ندارند.
چهارمین مطلب این است که مرد به لحاظ روانی، طالب و زن، مطلوب آفریده شده است. میل مردان به کارهای پرحرکت از علاقه زنان به این گونه کارها بیشتر است. در مقابل، احساسات زن از مرد جوشان تر است. به لحاظ جسمی نیز زنان ظریفتر از مردانند. در مسائل جنسی نیز هر چند انگیزه زنان نسبت به آن بیشتر است اما درخواست مردان برای این کار بسیار افزونتر بر زنان است[75]. با توجه به این مطالب میتوان گفت: اگر زن و مردی زندگی مشترک دائمی آغاز کردند، برای تأمین هزینههای زندگی چه باید بکنند. آیا هر یک از آنها جدای از دیگری برای خودش کار کند؟ یا آنکه زن کار اقتصادی کند و مرد به انجام دادن کارهای منزل بپردازد یا به عکس، هزینه زندگی بر دوش مردان باشد و زنان مسئولیتهای ظریف و مهم درون خانه و به خصوص تربیت فرزندان را بر عهده بگیرند؟
حقیقت این است که اسلام نخواسته است جانب زن یا مرد را بگیرد بلکه سعادت زن و مرد و فرزندان آنان را میخواهد. اسلام میخواهد هر یک از زن و مرد در زندگی مشترک در نقش طبیعی خود ظاهر شوند. قوانین دینی به گونهای وضع شده است که مرد، مظهر نیاز و زن، مظهر بی نیازی باشد. این مرد است که باید خود را به عنوان بهره گیر بشناسد و هزینه این کار را تحمل کند. علت دیگرلزوم نفقه زن بر مرد این است که مسئولیت رنج و زحمات طاقتفرسای تولید نسل به لحاظ طبیعی بر عهده زن است. آنچه در این کار از نظر طبیعی بر عهده مرد است یک عمل لذت بخش آنی بیش نیست، این زن است که باید سختی بارداری، زایمان و عوارض آن را تحمل کند. علاوه بر این باقی ماندن جمال و نشاط و غرور در زن مستلزم آسایش بیشتر و تلاش کمتر است اگر زن مجبور باشد مانند مرد دائماً در تلاش برای پول درآوردن باشد، غرورش در هم میشکند و زود پیر میشود. از این رو نه فقط مصلحت زن بلکه مصلحت مرد و کانون خانوادگی نیز در این است که زن از تلاشهای اجباری خردکننده معاش معاف باشد.
از سوی دیگر با کمی تفکر میتوان ریاست منزل را به مردان داد زیرا مردان با داشتن قوه تفکر و نیروی بدنی بالاتر میتوانند از حریم خانواده دفاع کنند به علاوه به تعهدی که او در برابر زن و فرزندان نسبت به پرداختن هزینههای زندگی و پرداخت مهر و تا مین زندگی در خورشان همسر و فرزندان دارد. این حق را به او میدهد که وظیفه سرپرستی را بر عهده گیرد.
نویسنده تفسیر الکاشف و تفسیر مبین بر این عقیده است که اگر زنی نفقه از شوهر خود نمیگیرد و بلکه به خاطر عوامل مختلف، نفقه به شوهر خود میدهد ، دیگر درباره این زن قوّامیت مرد مطرح نمیشود.[76]
اما در بررسی های که صورت گرفت می توان نتیجه گرفت که نظر این دو تفسیر پذیرفته نمی شود بدلیل آنکه ملاک واقعی که عنوان ریاست خانواده را بر مرد نهاد برتری مرد نسبت به زن در عقل مدیریتی و اجتماعی و تامین نفقه بود و ودلیلی بر اینکه مرد اگر نتوانست تامین مالی کند و یا ضعف بدنی داشت پس مدیریت و سرپرستی را از دست دهد درآیات و روایات مشاهده نمی شود.
مسئولیت سر پرستی مرد را در سه بخش میتوان خلاصه کرد.
1/تا مین هزینههای خانواده و تنظیم برنامه زندگی با مشاوره و تبادل نظر و رسیدگی به حساب دخل و خرج خانواده.
2/حفاظت و حراست و مراقبت و دفاع از افراد خانواده.
3/نظارت بر مسائل دینی، اخلاقی و فرهنگی افراد خانواده و هدایت آنان به رشد تکامل جسمانی، نفسانی و جلوگیری از وقوع مفاسد اجتماعی و اخلاقی.[77]
حال باید دید محدوده ریاست تا کجا کشیده شده است،آیا فقط محدوده خانه را در برمی گیرد یانه؟ در بررسی های که صورت پذیرفت فهمیده می شود که دو نوع دیدگاه در این رابطه وجود دارد
دیدگاه اول بر این قائل است که محدوده ریاست مرد فقط در حیطه خانه و خانواده ا ست از جمله کسانی که بر این باور است علامه طباطبایی که ایشان در این باره می نویسند: «قوّامیت مرد بر همسرش به گونهاى نیست که اراده و تصرف زن را در ملک خویش سلب کند، یا زن را از استقلال و حفظ حقوق اجتماعى و فردى خود و دفاع از آن باز دارد. بلکه، معناى آن این است که چون مرد در مقابل تمتع خود از زن، مالى را به او مىپردازد، زن نیز باید در آنچه مربوط به تمتع مرد و کامجویى او از زن است، مطیع و در غیاب شوهر حافظ ناموس او باشد.»[78](4/549
علامه فضل الله هم از جمله کسانی هست که دایره ریاست مرد را فقط درمحدوده زوجیت و رابط همسری می دانند
ایشان می نویسند:« بعضى ریاست مرد بر زن وسیع قرارداده اند تا شامل هر چیزى بشود، بطورى که مرد قائم به کارها و امور مختلف زن گردد و زن هیچگونه ریاستى بر امور خویش نداشته باشد، ولى ریاست در برداشت ما شامل هر چیزى نمىگردد، بلکه مختص به دایره زوجیت و رابطه همسرى است.»[79]
ولی در مقابل صاحب جواهر با استناد به روایاتی معتقد است که حیطه ریاست مرد فقط در محدوده خانواده نیست
بلکه فراتر رادر بر می گیرد ایشان آورده اند: «از حقوق شوهر بر زن این است که زن از وى اطاعت نماید و نافرمانى نکند.»[80]
نظر دوم بدلیل ناسازگاری با اعتقاد و موازین شرعی مورد نظر عده ی زیادی از صاحب نظران واقع نشد، زیرا ریاست یک وظیفه برای مرد اطلاق می شود نه برتری و سلطه جویی بی چون و چرا نسبت به زن ، وهیچ کدام ازآنها آثار و توابع ریاست مرد در خانواده محسوب نشده و مرد موظف به حفظ مصالح و حمایت از اعضاء خانواده می باشد.
بعد از بیان نگاه مفسرین به جمله «به ما فضل الله بعضهم علی بعض» و اینکه، دو عامل را بیشتر در برتری مردان بر زنان موثر میدانند. اکنون میتوانیم این موضوع را از نظر عقلی و نظری مورد بررسی قرار دهیم.
1/ لازمیت سرپرست
لزوم مدیریت و ریاست برای خانواده امری فطری و بدیهی است. زیراخانواده هم چنین اولین اجتماعی است که با پیوند زن و مرد تشکیل میشود و با تولد فرزندان بر تعداد اعضاء افزوده میگردد این واحد اجتماعی به طور طبیعی دارای غایت و هدف است و سرمایه و توان انسانی اعضاء آن برای رسیدن به هدف صرف میگردد.
هدف خانواده همان طور که ذکر شد ایجاد محیط انس، لذت، آرامش و صمیمیت برای همسران است تا به کمک یکدیگر کاستیهای خود را رفع کنند و نیازهای طبیعی یکدیگر را برآورده سازند، زمینه رشد و تعالی مادی و معنوی برای دو طرف ایجاد گردد و بتوانند نسلی پاک تولید کنند. پس برای ایجاد یک مجموعه که دارای نظم باشد به یک مدیریت قوی برای رسیدن به هدف نیازمندیم با وجود یک مجموعه ای شاهد نظم و برنامه ریزی دقیق و دوری از هرجومرج و هدر رفتن نیرو و سرمایه و کارکرد صحیح در خانواده خواهیم بود.
اما اگر مدیریت در مجموعه وجود نداشته باشد یا ضعیف عمل کند سبب هرج و مرج و از هم پاشیدگی ناهمگونی میشود.
مدیریت و فرماندهی آنچنان در یک مجموعه مهم است که پیامبر اکرم (ص) دستور دادهاند که حتی اگر در یک مسافرت سه نفر همراه شدند یکی از آنها باید مسئولیت و مدیریت جمع را عهده دار کرد.
پس از لحاظ اجتماعی هر گروهی برای رسیدن به اهدافش نیازمند به یک مدیر و رهبر است وجود رهبر برای آن مجموعه حکم سر را دارد حال میشود خانوادهای که همه شریانهای حیاتی جامعه به آن وصل است بدون سرپرست شایسته باشد؟
در صورتی که ائمه ما میفرمایند که حاکم ظالم بهتر از نبودن حاکم است چون نبود حاکم موجب هرج و مرج، فرصت طلبی وغارتگری پایمال شدن حقوق افراد در جامعه خواهد بود این نشان دهندگان است که وجود یک رئیس و حاکم هر چند ظالم و خود رأی از نبود او در گروه بهتر است و خانواده هم به عنوان یک گروه از این قاعده مستثنی نیست.
و حال کارکرد عقل در این موضوع این است که عقل نمیتواند حکم کند که حتماً ریاست خانواده در دست مرد باشد چون عقل درک میکند و میگوید که باید خانواده دارای ریاست باشد این مدیر باید توانایی و شایستگی اداره و برقراری نظم را در خانواده داشته باشد. همان طور که یک جامعه و یک مجموعه باید رهبر و مدیر و سر پرست داشته باشد خانواده هم به عنوان یک اجتماع کوچک باید یک مدیر و رئیس داشته باشد که از هر گونه خطر دور بماند.
پس ما به بررسی سه احتمال برای تصدی ریاست خانواده بر می آییم.
الف زن و مرد هر دو سر پرستی خانواده را به عهده گیرند.
که این امر را عقل نمیپذیرد چون وجود دو شخصی که تصمیم میگیرند و هر دو در جایگاه ریاست نشستهاند و درعرض هم هستند در یک سازمان مانند خانواده بدون شک منجر به اختلاف نظر و هرجومرج و بی نظمی خواهد شد[81] و شاید هم به انحلال خانواده منتهی شود.[82]
ب )سرپرستی خانواده را زن بعهده گیرد.
به دلیل آنکه سرپرست خانواده باید در ارتباط با محیط و اجتماع باشد و انجام کارهای سخت و سنگین بیرون از خانه هم با طبیعت زن سازگار نیست و از طرف دیگر وظیفه مهم مادری هم بر عهده زن است پس میتوان نتیجه گرفت که این سرپرستی با طبیعت وجودی زن سازگار و ناهمگون است.
ج )مدیریت بر عهده مرد باشد.
که این عین عدالت است زیرا با روحیه مرد و با توجه به ویژگیهای بدنی و خصوصیات روانی مرد بدون تردید واجد و شایسته تصدی این ریاست خواهد بود چرا که این مرد است که از قدرت و نیروی بدنی و صلابت اندیشه و تدبیر معاش و خرد اقتصادی بیشتری نسبت به زن برخوردار است.[83]
2/از دیدگاه روا نشناسی
از دیدگاه روا نشناسی زن و مرد به طور طبیعی تفاوتهای جسمی و معنوی با یکدیگر دارند و در وجود هر کدام غرایز و تمایلات و استعدادهایی نهفته که در وجود دیگری نیست. برای نمونه مرد موجودی سخت کوش و خشن است که توانایی انجام امور سخت و طاقت فرسا را داراست ولی زن موجودی لطیف است که از نظر جسمانی توانان امور را ندارد چنانچه امام علی (ع) فرمودهاند :(فان المراه ریحانه لیست قهر ما نه) زن ریحانه است نه قهرمان.[84]
استعداد و توانایی زن با مرد فرق میکند پس کارهای که ویژه مردان است به دوش زنان نباید گذاشته شود.
و یکی از دقت هاو ظرافت و خلاقیت اسلام این است که بر اساس این تفاوتها و به تناسب استعدادهای هر کدام، قوانین و احکام مخصوص به هر یک از زن و مرد را تشریع نموده و آن قوانین را در یک چهار چوب منطقی و عقلانی ارائه نموده است.
نظام حقوقی اسلام، نظامی منسجم و هماهنگ است که با ملاحظه مجموعه شرایط و کلیه مصالح فرد و جامعه و بر اساس تمام خواستها و نیازهای فطری و غریزی انسان، تنظیم شده است از این رو در برابرقوانین اسلام باید از جزء بینی و یک سو نگری پرهیز شود و به آنها به صورت مجموعی و کلی نگریسته شود تا جایگاه واقعی زن و مرد شناخته شود.[85]
الکسیس کارل فیزیولوژ یست و زیست شناس معروف فرانسوی در این باره میگوید: «اختلافی که بین زن و مرد موجود است تنها مربوط به شکل اندامهای جنسی آنها نیست بلکه نتیجه علتی عمیقتر است. به علت عدم توجه به این نکته اصلی و مهم است که طرفداران نهضت زن یا فمنیسم فکر میکنند که هر دو جنس میتوانند یک قسم تعلیم و تربیت یابند و مشاغل و اختیارات و مسئولیتهای یکسانی به عهده بگیرند. زن در حقیقت در جهات زیادی با مرد متفاوت است. زنان باید به بسط مواهب طبیعی خود در جهت و مسیر سرشت خاص خویش بدون تقلید کورکورانه از مردان بکوشند، وظیفه ایشان در راه تکامل بشریت خیلی بزرگتر از مردهاست و نبایستی آن را سرسری گیرند و رها کنند.[86]
مطالعه و بررسی کتب روایی مشخص میکند که احادیث کثیری درباره ریاست مرد در خانواده و لزوم اطاعت زن از همسرش وجود دارد که میتوان از آنها ریاست مرد در خانواده را بدست آورد، که نمونههای از آنها را در این مقاله استفاده کردهایم. از جمله روایتی ازابی عبدالله (ع) در مورد این که مردی میتواند اظهار خوشبختی کند که سر پرست خانواده خود باشد.
قال عن ابی عبدالله (ع)«من سعاده الرجل ان یکون القیم علی عیاله»[87] از خوشبختی مردان است که سرپرست خانوادهاش باشد.
رسول خداوند فرمودهاند:بدانید تمام شما راعی هستید و تمامتان نسبت به رعیت خود مسئولیت دارید، امام راعی جامعه و نسبت به آنان مسئول است مرد نسبت به اهل و عیال خود راعی است و نسبت به آنان مسئول است زن نسبت به خانه شوهر راعی است و درباره آن مسئول است برده نسبت به اموال مولا راعی است و ازآن سوال میشود بدانید، تمام شما راعی هستید و تمامتان نسبت به رعیت خویش مسئولید.[88]
از این روایت فهمیده میشود که مرد سرپرست و راعی زن است و این وظیفهای است نسبت به آن باید مسئول باشد.
و در روایتی دیگر که از رسول اکرم نقل شده ایشان میفرمایند :خدا بیامرزد مردی را که رابطهاش با همسرش نیکو باشد چرا که خدا زن را به دست مرد سپرده و او را قیم زن قرار داده است.[89]
امام علی (ع) میفرمایند :هر مردی که زن او را تدبیر کند ملعون است. [90]
پیامبر اکرم (ص)در این زمینه می فرمایند:مردمانی که کارهای را به زن واگذارندرستگار نخواهند شد. [91]
و در جای دیگرآورده اند که اطاعت از زن پشیمانی است. [92]
امام صادق (ع) فرمودند گروهی نزد رسول خدا تشریف آوردند و ایشان فرمودند :اگر کسی را فرمان دهم که بر دیگری سجده کند به زن دستور میدهم که برای شوهرش به سجده افتد. پیامبر دربیان اهمیت احترام و تواضع زن در برابر شوهرش است، اولین و مهمترین وظیفه مرد در برابر خانوادهاش با نفقه و تأمین زندگی خانواده روشن میشود. گشاده رویی، تحمل مشکلات، در نظر گرفتن مصلحت خانواده در تصمیم گیری و توضیح و حل مسائل با مهربانی، از وظایف مرد است. دقت در برخی روایات این وظایف را بیشتر تبیین میکند:
«حق زن بر مردش این است که خرج خوراک و پوشاک او را بدهد و برای او روی ترش نکند.» [93]
«مرد در میان خانوادهاش سه چیز را باید مراعات کند: معاشرت نیکو، گشاده دستی به اندازه، غیرت ورزیدن به نگهبانی کردن» [94]
حقوق مردنیزفرمان برداری زن، پاسداری زن از عفت خویش وهمچنین مال همسر در غیاب اوست.
زن نیز وظایف مهمی در برابر خانواده و همسر خود دارد. عدم مخالفت و رعایت سلامت روانی و اخلاقی خانواده و توجیه فرزندان درمورداهمیت نقش پدر از وظایفی است که همسر باید انجام دهد. وظیفه دیگر زن تمکین همسر است. یکی از زمینه های عفاف و سلامت جامعه تأمین نیاز جنسی همسر است که با آن بسیاری از مفاسد اجتماعی از بین میرود. امام باقر (ع) در جواب زنی که از حقوق شوهر سوال میکرد، فرمودند:
از حقوق مرد این است که از شوهر اطاعت کرده و مخالفت او را نکند و از مال شوهر جز با اجازه او حتی صدقه ندهد و در امر همبستری تمکین کند. [95]
بنابراین وظیفه زن در مقابل همسرش پاسداری از عفت خویش و ناموس اوست و اینکه خود را به مردان دیگر عرضه نکند و دیگران را به خود راه ندهد و وظیفه مهمتر و اساسیتر او اطاعت و تواضع در امر زناشویی است. اگر زنان و مردان به وظایف و حقوقی همدیگر عنایت داشته باشند خانوادههایی به سوی پاکی و اهداف والاپیش خواهد رفت. همچنین از امام صادق (ع) نقل شده است که فرمود:از سعادت مردان است که سرپرست خانوادهاش باشد بنابراین در هر نهادی شایسته است فرد اصلح عهده دار مسئولیت آن گردد و دین مبین اسلام هم برای مسئولیت خانواده مرد را اصلح از زن میدارد و او را مدیر خانواده قرار داده است و تأمین نفقه و برتری قوای فکری و جسمی او را دلیل این انتخاب میداند.[96]
امام باقر علیهالسلام نقل میکنند که زنی خدمت پیامبر اکرم (ص) رسید و گفت :حق شوهر بر زن چیست؟ پیامبر اکرم (ص) فرمودند از مرد اطاعت کنید و عصیان نکنید ...بدون اجازه او روزه مستحبی نگیرید[97].بدون اذن شوهر از منزل خارج نشوید.[98]
راوی از امام صادق (ع) پرسید :کدام حق زن بر مرد است که اگر مردان را انجام دهد جز نیکوکاری به حساب میآید؟ امام فرمودند زن را سیر کند و بپوشاند و اگر نادانی کرد او را ببخشد.[99]
خداوند در سوره نساء میفرمایند :الرجال قوامون علی النساء[100]
مردان سرپرست و نگهبان زنانند به خاطر برتریهایی که خداوند برای بعضی نسبت به بعضی دیگر قرار داده است و به خاطر انفاقهایی که از اموالشان میکنند.
تدوین این واژه که قبلاً ذکر شد، در تفسیر الفرقان نیز قوام به مراقبت نیکو و حراست شایسته از زنان معنا شده است[101].قوام از ماده قیام و به معنای نگهبانی و اصلاح است و سخن خداوند به همین معناست که فرموده است (الرجال قوامون) قیم زن و شوهر است.
همچنین در کتاب تحقیق فی کلمات القرآن آمده است که قوام یعنی کسی که بدون تکیه بر دیگری بسیار به خویشتن متکی است و در این آیه کسی است که بر زن در تدبیر امورش و بر طرف ساختن نیازمندیهایش اشراف دارد.[102]
نتیجه مهمی که در اینجا بدست می آید این است که مسئولیت مدیریت و یا ریاست بر خانواده به لحاظ جنبه امری و تکلیفی قابل ساقط شدن یا واگذاری نیست، بنابراین زوجین نمیتوانند با انعقاد قرارداد خصوصی یا شرط ضمن عقد این موقعیت را نادیده گرفته یا از اقتدار قانونیان بکاهد و یا از اقتدار قانون یان بکاهد و یا قلمرو آن را محدود سازند.[103]
و بر خی از فقها نیز به این حقیقت اعتراف کرده و معتقدند که واگذاری اختیارات از سوی شوهر به زن مخالف (الرجال قوامون علی النساء) است.[104]
و در این با ره به این روایت استدلال کردهاند که از امام باقر علیهالسلام سوال شد که مردی به همسرش میگوید :اختیار کار تو با خودت است امام علیهالسلام فرمودند: چگونه ممکن است در حالی که خداوند میفرماید:(الرجال قوامون علی النساء) این گفته مرد ارزشی ندارد.[105]
همچنین در تفسیر المنار به نقل از شیخ محمد عبره آمده است :منظور از قیام درآیه ریاست است، ریاستی که مرئوس به اختیار و اراده خودش تصرف میکند و معنایش این نیست که مرئوس مقهور و بی اختیار و اراده باشد و عملی را بدون دستور رئیس خود انجام ندهد زیرا مقصود از قیم بودن شخصی بر دیگری این است که راهنما و مراقب او باشد.[106]
محمد جریر طبری از قدیمیترین مفسران اهل سنت میگوید:مردان قائم بر زنانشان در تادیب و نظارت بر انجام واجبات و تکالیف انان در برابر خداوند و شوهران میباشند.[107]
شهید مطهری هم در این زمینه مینویسند که اگر ازدواج را به عنوان یک شرکت سهامی در نظر بگیریم مرد سرمایه گذار بیشتری نسبت به زن کرده است و این سرمایه گذاری جسمی و روحی مانند هم برابرند ولی مرد از نظر مالی هم سرمایه گذاری کرده و سهام بیشتری دارد.[108]
آیه الله جوادی آملی در کتاب خود آوردهاند که اگر این آیه به صورت وظیفه تلقی شود و نه اعطای مزیت، آنگاه روشن میشود جمله (الرجال قوامون علی النساء) به معنای (یاییها الرجال کونواقوامین) است یعنیای مردها به امور خانواده قیام کنید همان طور که در مسائل قضایی میفرماید (کونوا قوامین بالقسط شهداءلله) مهم آن است که برپایی قسط در خانواده توسط مردان، حداقل وظیفه آنان در برقراری روابط در خانواده خواهد بود و باید آن را تا حد متعالی از «حسن معاشرت»، تعالی بخشند. «این مدیریت، فخر معنوی نیست، بلکه یک کار اجرایی است و این چنین نیست که آن کس که رئیس یا مسئول شد و قیم و قوام شد، به خدا نزدیکتر باشد؛ آن فقط یک مسئولیت اجرایی است.»[109]
«سپردن این وظیفه به مردان، نه به دلیل بالاتر بودن شخصیت انسانی آنهاست و نه به سبب امتیاز آنها در جهان دیگر؛ زیرا آن صرفاً بستگی به تقوا و پرهیزگاری دارد. همان طور که شخصیت انسانی یک معاون از یک رئیس ممکن است در جنبههای مختلفی بالاتر باشد؛ اما رئیس برای سرپرستی کاری که به او محول شده، از معاون شایستهتر است.[110]
در آیه بالا برای سرپرستی قرار دادن مردان دو دلیل ذکر شده است:
«به ما فضّل اللّه بَعضَهُم عَلی بَعْض».
نخستین دلیلشان همین قسمت از آیه 34 سوره نساء است که در این آیه ریاست را مربوط به طبیعت و خلقت مرد میداند زیرا مرد از نیروی جسمی[111] و تدبیر اقتصادی و اجتماعی و برنامه ریزی بهرمند و بر احساسات و عواطفش غالب است.[112]
البته همان طور که گفته شد این برتری دلیل فضیلت ذاتی نیست زیرا ذات زن و مرد در انسانیت شریک است و در جهت تقرب به خدا هم آنچه ملاک میباشد تقوا و بندگی است که بسته به عمل عقیده و اخلاق افراد است و جنسیت درآن دخیل نیست گرچه زنان در جهاتی دیگر بر مردان برتری دارند. در کتاب تفسیرآیات برگزیده در مورد این آیه اظهارمی دارند که خداوند در آیه سوره 32 سوره نساء یک حرف خیلی زیبایی را مطرح میکند میفرمایند :آنچه را که خداوند به سببان بعضی از شما را بر بعضی دیگر برتری داده آرزو نکنید برتری هر یک از مردان و زنان بهرهای از دادههای خداوند است و بعد میفرمایند خداوند نسبت به هر چیز داناتر ین است. معنای این آیه این است که نظام احسن را بهم نزنید و هر کسی به نقش خود در این عالم راضی باشد تا همه کارها به صحت و سلامت پیش رود مرد وظیفه خود را انجام دهد و زن هم نعمتهای خدادادی خود را بکار گیرد خداوند از دیگران آگاهتر است و بهترمی داند که این نظام آفرینش به چه سبک و روش بهتر اداره میشود.[113]
دیدگاه استاد مطهری در به اره «به ما فضّل اللّه بَعضَهُم عَلی بَعْض» این چنین است:
عبارت قرآن که فرموده است «به ما فضّل اللّه بَعضَهُم عَلی بَعْض» و نفرموده است «به ما فضّل اللّه ُ الرّجالَ عَلَی النساء» ناظر به این است که بعضی بر بعضی برتری دارند، و [عمداً] نگفته است مردان بر زنان، چون خواسته بگوید برتریهایی مرد بر زن دارد و برتریهایی زن بر مرد دارد و لازمه این دو برتری [متقابل حکومت مرد است بر زن]
در همین زمینه در بیانی دیگر، استاد میفرماید: «یعنی به مرد بنا بر فضیلتهایش مزایایی داده شده که بر طبق آن به درد حکومت داخل خانواده میخورد و به زن بنا بر فضیلتهایش مزایایی داده شده که به موجب آن شایسته اداره داخل خانواده است... در این قسمت قرآن اشاره میکند به فلسفه فطری بودن، یعنی به حکم سرشت مرد و زن مطلب اینچنین است؛ و قانون شرع در بدرقه قانون طبیعت آمده و با قانون طبیعت هماهنگی دارد».
ایشان در نحوه تقسیم فضایل و وظایف اینگونه میگوید: «اعجاز خلقت را ببینید که دو تمایل در مرد و زن قرار داده است، در مرد حس تسلط بر زن وجود دارد و در زن نیز حس تسلط بر مرد وجود دارد، ولی اعجاز خلقت این دو حس تسلط را طوری آفریده است که نه تنها تضاد و نزاع با یکدیگر پیدا نمیکنند بلکه منجر به وحدت بیشتر نیز میشوند؛ دستگاه عجیب خلقت که ... هدفش یگانه شدن دو روح است، این تدبیر را به کار برده است که در مرد حس تسلط بر زن را از بالای سر زن قرار ده دو از طریق حاکمیت ظاهری خانه و خانواده، و در زن حس تسلط بر مرد را از طریق قلب... مرد از راه قهرمانی میخواهد حاکم باشد و زن از طریق جمال و زیبایی زنانه.[114]
علاّمه طباطبایی قدس سره در تفسیر آیه «الرّجال قوّامون...» چنین آورده است: «خداوند متعال در کتاب کریمش بیان کرده که مردم همگی و بدون استثناء، چه مردان و چه زنان، شاخههایی از تنه یک درختند و اجزا و ابعادی هستند برای طبیعت واحده بشریت و جامعه در تشکیل یافتن، محتاج به همه این اجزاست. همان مقدار که محتاج جنس مردان است، محتاج جنس زنان خواهد بود؛ همچنان که فرمود: «بعضکم من بعض». این حکم عمومی، منافات با این معنا ندارد که هر یک از دو طایفه زن و مرد خصلتی مختص به خود داشته باشد؛ مثلاً نوع مردان، دارای شدّت و قوّت باشند و نوع زنان، دارای رقّت و عاطفه. چون طبیعت انسانیت هم در حیات تکوینی و هم اجتماعیاش نیازمند به ابراز شدّت و اظهار قدرت و هم محتاج به اظهار مودّت و رحمت است... این دو خصلت، دو مظهر از مظاهر جذب و دفع عمومی در مجتمع بشری است؛ روی این حساب، دو طایفه مرد و زن از نظر وزن و از نظر اثر وجودی به اهم متعادلند؛ همچنان که افراد طایفه مردان با هم اختلافی در شئون طبیعی و اجتماعی دارند... سپس میتوان گفت بلکه باید گفت که این است آن حکمی که از ذوق جامعه سالم و دور از افراط و تفریط منبعث میشود. از ذوق جامعه که طبق سنّت فطرت تشکیل شده، عمل میکند و از آن منحرف نمیشود.[115]
«و به ما اَنْفقُوا من اموالهم» دلیل بعدی را که قرآن کریم برای واگذاری امر ریاست و قیمومت همسر و خانواده به مرد ذکر میکند، این است که چون مسئولیت سنگین اداره امور مالی و سرمایه گذاری اقتصادی خانه بر دوش مرد است و فراهم آوردن تمام نیازمندیهای مالی بر عهده اوست، به همین سبب ریاست این اجتماع کوچک بر اساس اخلاق و عدالت از طرف خداوند به او واگذارشده است. ازآن چه گذشت، استفاده میشود که زنان نمیتوانند همانند مردان ملزم به کار کردن و تأمین هزینه زندگی باشند. از این رو، اسلام تأمین هزینه زندگی را به عهده شوهر گذاشته، تا زن با فراغت و آرامش خاطر، مسئولیتهایی را که به عهدهاش نهاده انجام دهد، و در نگهداری و پرورش فرزندان بکوشد، شادابی و زیبایی خود را حفظ کند، جایگاه خود را در دل مرد نگه دار دو خانه را محل انس و آرامش قرار دهد.
بنابراین اسلام با واقع نگری و رعایت مصالح واقعی زن و مرد و فرزندان و برای استحکام بنیاد زناشویی، تأمین نفقه خانواده را بر عهده مرد نهاده و بی دلیل از یک طرف جانب داری و بر دیگری تحمیل نکرده است.[116]
برای همین آیاتی را که پرداخت نفقه را بر عهده مرد میداند چند مورد را ذکر میکنیم:
از آن جمله اینکه میفرماید: «وَ عَلَی المَولُودِ لَهُ رِزْقُهُن وَ کِسْوَتُهنَ بِالمَعْروف لاتُکَلَّفُ نَفْسٌ اِلاّ وسعها»[117]
«لباس و غذای مادر بر عهده کسی است که فرزند از آن اوست (پدر) و خدا هیچ انسانی را بیش از توان مسئولیت نمیدهد» اشاره به اینکه خداوند تقسیم کار و وظایف را بین پدر و مادر بر اساس استعدادها و توانمندیها و جایگاه طبیعی هر کدام قرار داده، بر همین اساس مادر ماموریت پرورش و تربیت فرزندان را برعهده دارد و پدرهم حل مشکلات خارج از منزل ،ووظیفه تأمین نفقه بر دوش اوست ،و دلیلی جز این ندارد که خداوند هر کسی را به اندازه توانش وظیفه و تکلیف می دهد.
در جای دیگر میفرماید «لِیَنْفِقُ ذوسعةٍ من سَعَتِهِ و مَن قُدِر عَلَیْهِ رِزْقُهُ فلَیُنْفِقْ مِمّا آتاهُ اللّه لایُکَلِّفُ نَفْسا اِلاّ ما آتیها»[118]
باید صاحب سعه از سعه خود انفاق کند؛ و انفاق از سعه به معنای توسعه دادن در انفاق است، و امر در این جمله متوجه توانگران است، میفرماید مردان توانگر وقتی همسر بچه دار خود را طلاق میدهند، باید در ایام عده و ایام شیرخواری کودکشان، به زندگی مطلقه و کودک خود توسعه دهند[119]. عبارت «و به ما اَنْفقُوا من اموالهم» در مقام تبیین این امر هست که سرپرستی امور خانواده به مردان تعلق میگیرد. در اسلام، تکلیف هم زمان با عقد ازدواج و با اعطای مهریه آغاز میشود و با پرداخت نفقه استمرار مییابد این همه، در مقابل سرپرستی و ریاست خانواده است. ناگفته نماند که با توجه به توضیحی که درباره معنای دلیل دوم داده شد، جایی برای این توهم باقی نمیماند که اگر زنی انفاق بر شوهر را به عهده بگیرد، باید قوامیت از شوهر به زن منتقل شود؛ زیرا علت قوامیت، نفقه صرف نیست، بلکه انفاقی است که به عنوان وظیفه شرعی صورت میگیرد و چنین نفقهای مخصوص شوهر است،چرا که زن هیچ وظیفه در خصوص نفقه بر شوهرانشان ندارند .علت بودن نفقه برای قوامیت ،این نتیجه را نیز در پی دارد که اگر شوهری از وظیفه نفقه بر همسرش بدون عذر شرعی خودداری کند ،قوامیت او به حالت تعلیق در میآید و زن در مقابل میتواند از انجام وظایف زناشویی سر باز زند.
خانواده محفلی است روحانی که اگر همهی اعضا موظف به وظایف خود و متعهد بر رعایت حقوق دیگران باشند، به تجلیگاه ارادهی حق، مظهر یگانگی و توحید عملی تبدیل خواهد شد. حسن معاشرت مرد با زن، تمکین و مدارای زن، تربیت فرزندان، اطاعت فرزندان و...، همان هدف کلی از خلقت «و ما خلقت الجن والانس الا لیعبدون»[120] را در این فضای ملکوتی محقق خواهد کرد. زن در این محیط است که میتواند در سایهی جهاد اکبر (جهاد المرأه، حسن التبعل)، زمینه تعالی خود ، تربیت فرزندان و نسلهای توحیدی را فراهم آورد.
مرد به عنوان مدیر منزل باید در پی شناخت شیوههای مدیریت و برگزیدن بهترین شیوه باشد. معمولاً برای مدیریت چهار شیوه برشمردهاند که به شرح زیر میباشد:
1 آموزش مدار؛ بنا بر این شیوه انسانها فطر تا حقخواه، حقجو و حقشناس هستند و اگر در جهت بیدار کردن و شکوفا ساختن فطرت آنان سرمایهگذاری گردد و راههای درست و نادرست و پیامدهای آن به رایشان روشن شود، به سوی حق و راه صحیح متمایل شده و از باطل و انحراف دوری خواهند کرد. ویکتور هوگو میگوید:
یک مدرسه باز کنید، درِ یک زندان بسته میشود.
2 کنترل مدار؛ بنا بر این دیدگاه عرصه زندگی پُر از وسوسه، نیرنگ و فریب است و زمینه و شرایط برای رفتارهای نابهنجار آماده میباشد و برای پیشگیری و مدیریت صحیح باید با نظارتهای رسمی و غیر رسمی، بیرونی و درونی، مستقیم و غیر مستقیم افراد را کنترل کرد و هر چه مدیر در این زمینه فعالیت بیشتری داشته باشد، موفقتر خواهد بود.
3 عاطفیمدار؛ این نظریه مبتنی بر نیاز عاطفی انسان است و نیاز انسان به مهر، محبت، و علاقه دیگران را اصل قرار داده، رابطه مدیر با زیرمجموعه را پیرامون این اصل سامان میدهد. مطابق این نظریه چنانچه مدیر به افراد زیرمجموعه محبت کافی کند، آنان را مطیع و پیرو خود ساخته و اهدافش را به آسانی پیاده میکند اما اگر افراد زیرمجموعه مثلاً زن از شوهر، محبت کافی دریافت نکند، ممکن است برای جبران، در صدد انتقام برآید و کارشکنی کند و اعمال خلاف هنجار و خواست مدیر بروز دهد.
4 قدرتمدار؛ در شیوه قبلی پیامهای کلامی مدیر دارای جنبههای عاطفی بود، ولی در شیوه قدرتمدار شیوه اعمال مدیریت، بر دستور و قدرت مبتنی است و مدیر به دنبال توجیه و استدلال و تشویق برای اجرای برنامههایش نمیباشد، بلکه ایجاد ترس، وحشت و تنبیه، عامل اجرایی اراده او میگردد. یکی از دانشمندان آلمانی طرفدار این نظریه میگوید: انقیاد با قدرت حاصل میشود و قدرت باید به اندازه کافی وجود داشته باشد و مکرر ظاهر شود تا قبل از اینکه در فرد زیرمجموعه نشانههای نافرمانی ظاهر شود، موفقیت کامل حاصل گردد.
مدیریت مرد در خانه باید شیوهای تلفیقی از راههای چهارگانه باشد که جلو و عقب بودن آنها بسیار اهمیت دارد. در مدیریتِ مرد باید اصل بر آموزش مداری باشد، زیرا از نگاه اسلام فطرت حقخواه، حقجو و حقشناس انسانها این زمینه را در آنان ایجاد کرده که با آموزش و شناخت حق بدان متمایل گردند و از انحراف و بدی گریزان باشند. به کار گیری عنصر عاطفه در مدیریت هم باید پررنگ باشد، زیرا «انسان بنده احسان است» و هر فردی سعی میکند همرنگ محبوبش باشد و رضایت او را جلب کند، بنابراین اگر مرد با احسان، عاطفه و محبت، در جذب همسر تلاش داشته باشد و موفق گردد او را مجذوب خود کند، زن به طور طبیعی مطیع و پیرو او بوده، در جلب توجه و اطاعت از شوهر، جدیت تمام به خرج خواهد داد.
اما به خاطر مسئولیتی که مدیر نسبت به زیرمجموعه دارد، کنترل نیز لازم است، البته در کمترین حد و خیلی کمرنگ به گونهای که حساسیتبرانگیز نباشد. دوری از بدگمانی یعنی کنترل مداری در کمترین حد؛ اما قدرتمداری آخرین مؤلفهای است که باید در مدیریت مرد به خصوص نسبت به همسر عمل شود. [121]
از آنجا که اسلام برای حفظ نهاد خانواده ،جای که ویژگی های تعریف شده زن ومرد شکل می گیرد بسیار ارزش قائل است ودر این راه می کوشیده که با در نظر گرفتن استعدادهاو ویژگی های که خداوند برای هریک از زن و مرد قرار داده با وجود نقش ها و تکالیف متناسب تعاملی را برقرار کند. ازنظر اسلام اگر چه زن از حقوق سیاسی ،اجتماعی وفرهنگی برخوردار است اما درامور خانواده تابع مرداست.
از نظر صاحب نظران ،اصل ریاست مرد پذیرفته شده است، ولی درمورد محدوده ریاست اتفاق نظروجود ندارند.
برخی محدوده آن را در حیطه خانه دانسته و برخی دیگر اجتماع را هم دخیل داده اند. آنچه از آیات و روایات ، بدست می آید که این وظیفه ی برای مردان شمرده شده و نه دلیل برتربودن شخصیت انسانی آنها و نه سبب امتیاز آنها در جهان دیگر . قرآن کریم هیچ نقشی برای جنسیّت در برتری و کرامت انسانی قائل نشده و فقط تقوی را تنها ملاک برتری انسان نسبت به دیگران میداند.
ملاک واقعی که عنوان ریاست خانواده را بر مرد نهاد برتری مرد نسبت به زن در عقل مدیریتی و اجتماعی و تامین نفقه بوده واگردلیلی بر اینکه مرد اگر نتوانست تامین مالی کند و یا ضعف بدنی داشت پس مدیریت و سرپرستی را از دست دهد درآیات و روایات مشاهده نمی شود.
مسئله ریاست خانواده از جمله مباحثی که در همه نظام حقوقی ،از جمله نظام حقوقی اسلام مورد توجه قرار گرفته وآیاتی متعدی در این مورد آمده که از مهمترین آن آیه 34 سوره نساء است. این مقاله با نگاهی به آیه 34 سوره نساء در صدد تبیین معنای و مفهوم ریاست است، مراد از قوا میت مردان دراین آیه ،مسئول بودن و سر پرستی جنس مرد نسبت به جنس زن است. نتیجه بدست آمداز دلیل برتری مرد به زن این است که برخی از صاحب نظران دلیل برتری را نفقه و تامین معاش بیان کرده و برخی دیگر این برتری را براساس عقل و قدرت جسمانی آورده اند.
منابع
.قرآن کریم
.ابن منظور،لسان العرب،قم، نشر ادب الحوزه،1405ق.
.امینی ،ابراهیم،آشنایی با وظایف و حقوق زن ،قم موسسه بوستان کتاب،1384.
.اعزازی،شهلا،جامعه شناسی خانواده،انتشارات روشنگران و مطالعات زنان
.بستان،حسین،اسلام و جامعه شناسی خانواده،پژوهشگاه حوزه و دانشگاه،قم 1383.
.تقوی،نعمت الله،جامعه شناسی خانواده،دانشگاه پیام نور ،1376
.ساروخانی،باقر، مقدمه ای برجامعه شناسی خانواده، چاپ سیزدهم، تهران، سروش (انتشارات صداو سیما)، 1389
.جوادی آملی ،عبدالله،زن در آیینه جمال و جلال،تهران مرکز نشر فرهنگی رجاء،چاپ سوم ،1372ش.
.جی هی لی،ترجمه دکتر باقر ثنائی،روان درمانی خانواده،چاپ امیر کبیر،تهران 1365
.حکمت نیا،محمود ،فلسفه حقوق خانواده،شورای فرهنگی اجتماعی زنان،بهار 1386.
.خامنهای ،سید محمد ،زن خانواده و اسلام،فصلنامه کتاب نقد ،شماره 17،زمستان1379.
.دهخدا،علی اکبر،لغت نامه ،تهران،موسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران،چاپ دوم،1377،ش
.رجب نژاد ،محمد رضا ،خرد زیبایی،ناشر عابد،اول بهار 80.
.صدوق ،الهدایه،قم ،موسسه امام هادی(ع)چاپ اول ،1418ه.ق.
.صدوق،من لایحضره الفقیه ،قم انتشارات جامعه مدرسین ،چاپ سوم ،1413ق.
.طوسی ،محمد بن الحسن،التبیان فی التفسیر القرآن،بیروت دار المعرفه،چاپ دوم،1408ق
.طباطبایی ،محمد حسین،المیزان، مترجم سید محمد باقر موسوی همدانی،قم موسسه نشر اسلامی 1402ه.ق.
.طهرانی، محمدحسین، رساله بدیعه در تفسیر آیه: «الرجال قوامون علی النسأ»، مشهد، 1376، نشر علامه طباطبائی.
.طبری ،محمد جریر،تفسیر طبری،قاهره دارالمعارف، بی تا.
.علاسوند ،فریبا،زن در موازنه حق و تکلیف،تهران،کتاب نیستان،1386.
.العاملی ،محمد بن الحسن ،وسائل الشیعه ،دارا حیاء التراث العربی،بیروت ،جلد 51،بی تا.
.فتاحی زاده ،فتیحه ،زن در تاریخ و اندیشه اسلامی ،قم موسسه بوستان کتاب،1386
.گلپایگانی،سید محمد رضا،کتاب القضاء،قم :دارالقرآن الکریم،بی تا..
.کینگ، ساموئل ،جامعه شناسی ،ترجمه شفق همدانی،تهران ،امیر کبیر،1346
.الکسس، کارل ،ترجمه دکتر پرویز دبیری،انتشارات مهرافروز،تهران.
.کاکتوزیان،ناصر،جامعه شناسی زنان و خانواده،تهران ،شرکت انتشارات
.میرزا خسروانی،علیرضا،تفسیر خسروی،تهران،کتاب فروشی اسلامی،چاپ اول،1390ق.
.مدرسی،محمد تقی ،تفسیر هدایت،موسسه چاپ و انتشارات استان قدس رضوی ،چاپ اول 1377.
.المجلسی ،محمد باقر،بحار الا نوار،موسسه الوفاء،بیروت 1403ق.
.معین ،محمد،فرهنگ فارسی ،تهران موسسه انتشارات امیر کبیر،چاپ چهارم،1360،ش
.مستشاری،علیرضا،تفسیرآیات برگزیده،قم نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ،دفتر نشر معارف ،1389
.مطهری، مرتضی، مجموعه آثاراستاد شهیدمطهری، تهران صدرا،1381
.مکارم شیرازی ،ناصر،تفسیر نمونه،قم دارالکتب الا سلامی،1368
. مقدادی، محمدمهدی، ریاست مرد در رابطه زوجیت، فصلنامه مفید، قم، بهمن 1381، ش 33.
.نراقی،احمد،عوائد الایام،قم ،مکتبه بصیرتی،1408ق.
.النوری،میرزا حسین،مستدرک الوسائل ،بیروت :موسسه آل البیت لا حیاءالتراث،1408ق.
.هندی (فاضل)، محمد بن حسن ،کشفاللثام و الابهام عن کتاب قواعد الاحکام،ناشر:موسسه النشر الاسلامی التابعه لجماعه المدرسین بقم .
مقالات
.پیام زن ،شماره 26 ،اردیبهشت1373.
. داودی مهاجر، فریبا، نشریه چشم انداز، شهریور 1384، شماره 33
.نوایی نژاد ،شکوه ،خانواده معاصر گونه شناسین ومشکلات آن،فصلنامه کتاب نقدشماره17،زمستان79.
.مقدادی ،محمد مهدی،ریاست خانواده،تهران ،شورای فرهنگی اجتماعی زنان روابط عمومی،1385.
.مرد زن و مدیریت ، احمد حیدری ،پیام زن شماره164،آبان 1384.