احمد زکییمانی ـ وزیر نفت پیشین عربستان سعودی
ترجمه: س.م.اشکذری
[احمد زکییمانی، وزیر نفت پیشین عربستان سعودی که اخیرا کتاب «الاسلام و المرأة» را منتشر کرده، به عنوان یک روشنفکر و نویسنده سعودی، پیش از هر چیز شهرت خود را مدیون 25 سال وزارت نفت سعودی و چند سال ریاست «اوپک» است اما هم پیش از وزارت و هم پس از آن نشان داده که به دنبال تحصیلات و مطالعات اسلامی خود، دستی نیز در نوشتن دارد. وی در دو قسمت پیش، پس از مرور اجمالی وضعیت زن در گذشته و تحولی که اسلام ایجاد کرد، جایگاه زن در دوره رسالت را مورد توجه قرار داد و اینک به نقش زن در دورههای پس از پیامبر(ص) میپردازد. در بخشهای بعد به بررسی حقوقی زن در خانه و جامعه از منظر فقه و متون دینی میپردازد.]...
نقش زن مسلمان در مشارکت با مرد در حیات اجتماعی، در سالهای پس از رحلت پیامبر(ص)، همچنین در دوره اموی، بیشتر آشکار شد و به شکوفاییاش ادامه داد. سپس جامعه اسلامی، پس از قرن پنجم هجری مرحله عقبگرد تدریجی را آغاز کرد، لکن با درجاتی متفاوت و در مناطقی مختلف. ولی این عقبگرد مانع ظهور شخصیتهای بارز زن نشد؛ شخصیتهایی که تاریکی جهل و عقبماندگی را که در برخی مناطق جهان اسلام سلطه مییافت روشن کردند.
[نقش زن در جهاد]
در جهاد مثلاً ـ چنان که پیشتر نمونههایی از جهاد برخی از زنان صحابی، پس از رحلت پیامبر(ص) را بازگو کردیم ـ این امر با حجم بیشتر و تأثیر فزونتری ادامه یافت. در برخی نبردهای بزرگ مانند «یرموک» و «قادسیه» تعداد زنان مجاهد به
چند هزار نفر رسید و آنان، بیتردید، در تحقق پیروزی رساترین تأثیر را داشتند. این «اسماء» دختر ابیبکر است که به همراه همسرش زبیر بنعوام در نبرد یرموک به فرماندهی خالد بنولید بر اسب خویش میجنگد و با شمشیرش بیباکی میکند و جولان میدهد، علاوه بر اینکه در جمع مردان نیز سخنرانی و آنان را بر جنگیدن تشویق میکرد.(1)
«خوله» دختر ازور در نبرد یرموک و فتح مصر شرکت جست و با رومیان جنگید در حالی که نقاب زده و تنها حدقه چشمش پیدا بود و خالد بنولید از این اسبسواری که به چپ و راست حمله میکند و صفوف رومیان را میشکافد و پیش میرود تا جایی که دیده نمیشود و سپس بار دیگر به صفوف مسلمانان برمیگردد، تعجب کرد. وقتی این اسبسوار نقابش را کنار زد، همه از اینکه او یک زن است یکّه خوردند و از شجاعت وی به شگفتی آمدند.(2)
و این «امحکیم» است که در نبرد، خود به همراه شوهرش عکرمة بنابیجهل، که فرماندهی یک لشکر را که دفاع از یک پل و ممانعت رومیان از عبور آن را بر عهده داشت، و تیری کشنده به وی اصابت کرد و به شهادت رسید و رومیان خواستند مسلمانان را غافلگیر کنند و از پل که بین دو سپاه فاصله میانداخت با فرصتطلبی به خاطر شهادت فرمانده عکرمه بگذرند، امحکیم حرکت کرد و اسلحه همسر کشته شدهاش را گرفت، در حالی که گروهی از همسران صحابه همراهش بودند، برای حفظ پل با رومیان جنگیدند و آنان را به عقب راندند؛ خالد بنولید به تجلیل وی پرداخت و نامش را بر آن پل گذاشت که تا امروز آن نام را در فلسطین اشغالی داراست.(3)
زنان به نقشهای دیگری نیز در جنگها میپرداختند. مثلاً در جنگ یرموک، خالد بنولید زنان را در پشت سر سپاه مستقر کرد و به آنان فرمان داد مانع کسانی شوند که عقبنشینی کردهاند و آنان را به برگشت به جنگ برانگیزند. از این آنان هر کس را عقبنشینی میکرد با سنگریزه و خاک میزدند و در میانشان سخن میراندند که «با به جا گذاشتن مادران و خواهران و پسران و دختران، به کجا میگریزید ای اهل اسلام! آیا میخواهید ما را تسلیم ناکسان روم کنید؟»(4) به این طریق به کسانی که سستی کرده کنار میکشیدند، درس ثبات و عمل را تلقین میکردند.
این «هند» دختر عتبه است که به صورت اسب شوهرش ابوسفیان که زیر فشار سربازان رومی داشت با اسب خود عقبنشینی میکرد میزند و میگوید: به کجا ای ابوصخر؟! به جنگ برگرد و خونت را بده تا آنچه علیه رسول خدا(ص) تحریک و تشویق کردی پاک کنی.[!!]
زبیر بنعوام گفته است: وقتی سخن هند به ابوسفیان را شنیدم یاد روز جنگ احد افتادم، در حالی که ما کنار رسول خدا(ص) بودیم.(5)
[هند همسر ابوسفیان و مادر معاویه، معروف به هند جگرخوار؛ همان کسی است که مشرکان را علیه پیامبر(ص) و مسلمانان تحریک میکرد و در جنگ احد، غلام خودش «وحشی» را به کشتن حمزه سیدالشهدا عموی بزرگوار پیامبر(ص) تشویق و تحریک کرد و پس از شهادت وی، پهلوی آن بزرگمرد را شکافت و جگر وی را به دندان گرفت و داغی بزرگ بر قلب پیامبر(ص) گذاشت و غمی جانکاه برای مسلمانان فراهم آورد. به گونهای که پیامبر(ص) قاتل حمزه(س) را مهدورالدم اعلام فرمود. هند همانند همسرش ابوسفیان و فرزندش معاویه جزء «طلقاء» و آزادشدگان به دست پیامبر(ص) در روز فتح مکه است. رفتار بعدی اینان با اسلام و خاندان پاک پیامبر اکرم(ص) به خوبی نشان داد که آنها نه تنها گذشته سوء خویش در مقابله با اسلام را پاک نکردند بلکه پرونده افکار و اعمال نادرست خود و ضدیت با اسلام ناب و خاندان پیامبر(ص) را بسی سنگینتر کردند به ویژه فرزندش معاویه که فرصتیطولانی و قدرتی زیاد برای پیگیری رفتار گذشته خود و پدرش ـ البته در لباسی دیگر ـ یافت که سرانجام آن سوار کردن عنصر نابکار و پلیدی چون یزید بر گرده مسلمانان و به بار آوردن آن همه فجایع به دست وی بود. بنابراین اینکه هند جگرخوار در این جنگ چنین جملهای را به شوهرش گفته باشد و دستکم صادقانه گفته باشد،مورد تردید بلکه اساسا مورد قبول نیست؛ هر چند نویسنده به خاطر علایق مذهبی خویش آن را پذیرفته باشد. البته میدانید این نقل میتواند در نگاه مخاطبان اصلی کتاب که همفکر و همعقیده با نویسنده هستند شاهدی در کنار بقیه شواهد تاریخی باشد. مترجم]
مورخان ذکر میکنند که زنان، به خاطر شدت برخوردشان با کسانی که در آن جنگ عقبنشینی و پشت به جنگ کرده بودند، با چوبهای خیمه پنج نفر از آنان را زخمی کردند و یک نفر را کشتند. و واقدی از زبان «منهال دوسی» ـ یکی از جهادگران در نبرد یرموک ـ این گفته را نقل میکند: «خشونت و تندی زنان بر ما از برخورد رومیان بیشتر بود!»(6)
گمان نمیکنم تاریخ بشری نبرد بزرگی را ثبت کرده باشد که در آن ارتشی از زنان علیه ارتشی که همگی از مردان هستند، درگیر شده باشد مگر در نبرد «رمله» در فلسطین، که در آن زنان مسلمانان علیه ارتش روم وارد جنگ شدند و بر آنان پیروز گشتند. فرمانده سپاه رومیان در مصر متوجه شد که سپاه عمرو بنعاص تدارکات و بسیاری از تجهیزات جنگ را در رمله تنها گذاشته و آن که از آنها پاسداری میکند گروهی از زنانند. لذا سوار بر ناو شد و در ساحل فرود آمد و شبانه زنان را محاصره کرد در حالی که اعتقاد داشت نزدیک است غنیمتی آسان به دست آورد. لکن ناگهان مواجه با زنانی شد که سراغ اسلحه خویش میروند و مانند پلنگ صدا میکنند و میان زنان مسلمانان و سپاه رومیان، به رغم تفاوت در نیرو و ساز و برگ جنگی، نبردی سخت در گرفت و با شکست سپاه روم که شکستخورده عقب نشست و اسیران و
زخمیانی را پشت سر خویش گذاشت پایان یافت. خوله دختر ازور در آن نبرد زخمی و به دست رومیان اسیر گشت تا آنکه عمرو بنعاص او را نجات داد.(7)
[نقش زن در سایر عرصهها]
نقش زن مسلمان محدود به جهاد نبود ـ البته جهاد، بیشک، مهمترین فعالیت در جامعه است که به روشنی ارزش زن را در کاری که برخی گمان میکنند ویژه مرد به تنهایی است نشان میدهد ـ زیرا زن مسلمان در عرصههای دیگری نیز حضور یافت که نشاندهنده اهمیت و بزرگی ارزش وی میباشد. و مثالهای آن قابل شمارش نیست، لکن من به عنوان مثال و نه شمارش، به بازگویی برخی نمونهها بسنده میکنم:
مصحف شریف هنگامی که در زمان ابیبکر جمعآوری شد، پیش امالمؤمنین حفصه گذاشته شد، و تنها نسخه آن در طول خلافت ابیبکر و خلافت عمر پیش وی باقی ماند. و قرآن مقدسترین مقدسات و مهمترین چیزی است که وجود اسلام بر آن مبتنی میباشد و شریعت اسلام از آن میجوشد.
[نقش زن در عرصه سیاسی]
در عرصه فعالیت سیاسی، زن مسلمان وارد عرصههای سیاسی با تمام شکلهای فعالیت شد. «عایشه» امالمؤمنین سپاهی را رهبری کرد تا نظر سیاسی خود در ترور عثمان بنعفان را نشان دهد.
[به گواهی تاریخ و منابع متعدد و مورد اعتماد تاریخی، از رسواترین و خندهدارترین مسائل تاریخی است که کسی به ویژه یک پژوهشگر، کسانی چون معاویه و طلحه و زبیر را طرفدار عثمان، خلیفه مقتول و اقدامات آنان را در راستای خونخواهی وی بداند. معاویه اساسا دنبال چنین فرصت و بهانهای میگشت و لذا از گسیل نیرو به رغم آگاهی از
محاصره عثمان خودداری کرد. طلحه در روزهای محاصره، امام جماعت مخالفان عثمان و محاصرهکنندگان بود. زبیر شوهرخواهر عایشه نیز در این معرکه همانند طلحه در سر هوای ریاست و حکومت داشت. اینان جزء نخستین بیعتکنندگان با امیرالمؤمنین علی(ع) بودند و هنگامی که دیدند به مراد خویش نمیرسند با خروج از مدینه به بهانه حج در مکه جمع شده و به جمعآوری نیرو و همراهی کسانی چون مروان حَکَم و راهاندازی جنگ علیه حکومت حق و مشروع علی(ع) پرداختند و عایشه را نیز که با تعبیری موهن فتوای قتل عثمان را در پرونده سیاسی خود دارد، جلودار حرکت خود ساختند. عایشه امالمؤمنین نیز بر خلاف دستور قرآن و تأکید پیامبر(ص) که بایست در خانه میماند به خاطر اینکه پس از کشته شدن خلیفه، بر خلاف انتظار وی مردم امیرالمؤمنین علی(ع) را به خلافت برگزیدند و در حالی که از مکه راهی مدینه بود، از میانه راه به مکه برگشت و بیگناهترین انسان در قتل عثمان یعنی علی(ع) را هدف اقدامات تخریبی خود و برپایی جنگ جمل قرار داد و این اقدام عایشه همان زمان سخت مورد اعتراض و مخالفت شخصیتهای اسلامی از جمله امسلمه همسر دیگر پیامبر(ص) و نیز اکثر مسلمانان قرار گرفت. سران این غائله همانند طلحه و زبیر نیز بیشتر به بهانههای دیگر تکیه میکردند تا موضوع کشته شدن عثمان. البته نویسنده با توجه به دیدگاهی که عموم برادران اهل سنت در باره عایشه امالمؤمنین دادند، تعجب نیست که غائله جمل به رهبری وی را نیز در ردیف شواهد خود بیاورد اما به روشنی پیداست که از نظر ما این مصداق، یک استناد کاملاً اشتباه است و اگر شاهدی برای مخالفان حقوق و حضور اجتماعی زنان نباشد مؤید آن نیست. مترجم]
بسیاری از زنان به فعالیت سیاسی در قالب سخنرانی علیه معاویة بنابیسفیان و پشتیبانی از امام علی بنابیطالب(ع) میپرداختند و کتابهای تاریخ پر است از قضایای مجادله آنان با معاویه هنگامی که کار به نفع او استوار یافت و خلافت به او رسید. از جمله آنان دختر عمارة بناشتر، و بکاره هلالیه، و زرقاء همدانی دختر عدی بنغالب بنقیس و عکرشه دختر اطرش بنرواحه، و دارمیه حجونیه، و أروی دختر حارث بنعبدالمطلب است و نیازی به ذکر آنچه میان تک تک آنان و معاویه گذشت نیست؛ بحثها و مناقشاتی که فصاحت و بلاغت آنان را آشکار میسازد و به روشنی از یک سو نشاندهنده توان شخصیتی و از سوی دیگر گویای مهارت سیاسی آنان است.(8)
هند دختر زید انصاری، خانهاش در عراق را گشود تا باشگاهی سیاسی برای گردهمایی مخالفان معاویه باشد، جایی که مردها برای مشورت با هم به آنجا رفت و آمد میکردند. هند زنی سخنور با استدلال و بیانی قوی بود که «ابنجریر» به شرح حال وی پرداخته و وصف فعالیت و رسایی سخنوری او را آورده است.(9)
پیشاپیش زنان مسلمانی که به فعالیت سیاسی مؤثر و قوی پرداختند، امکلثوم دختر علی بنابیطالب(ع) قرار دارد.(10) که در سال 61 هجری همراه علی بنالحسین بنعلی(ع) به کوفه رفت و خطبههای سیاسی وی بسی کارساز و پر اثر در جانهای شنوندگانش بود، تا جایی که امام «حذیم اسدی» او را این گونه تعریف کرده است:
«به خدا سوگند هیچ باحیایی را سخنورتر از او ندیدم ... گویا که سخنان از زبان امیرالمؤمنین علی(ع) کنده میشد. به مردم اشاره کرد که ساکت باشید. نفسها در سینه حبس شد و زنگ شتران آرام گرفت ... و او سخن گفت، اشکهای مردم بر گونههایشان جاری شد ... .»(11)
[نقش زن در عرصه دانش و ادبیات]
در زمینه علم و ادبیات، زن مسلمان دارای مهارتی گسترده بود. سکینه بنتالحسین(ع) را داریم که ادیبی ناقد بود و شعر را به خوبی میشناخت و به آن علاقه داشت و خانهاش را برای شاعران و ادیبان میگشود و با بزرگان قریش در مدینه منوره مجالست داشت (...)(12)] آنچه نویسنده در اینجا در باره حضرت سکینه(س) به آن اشاره کرده بر اساس برخی مطالبی است که در پارهای منابع اهل سنت و عمدتا در «الاغانی» ابیالفرج اصفهانی آمده و مورد نقد عالمان بزرگی چون مرحوم سیدمحسن امین در «اعیانالشیعه» قرار گرفته است. مرحوم امین این نسبتها را ناروا و از مجعولات میداند و با تأکید بر عدم تناسب اینها با شأن شخصیتی چون حضرت سکینه سخت مورد نقد و انکار قرار میدهد. به نظر میرسد اگر اصل موضوع نیز صحت داشته باشد چنین بوده است که مثلاً حضور ایشان از پس پرده و کاملاً متفاوت با جلسات مشابه بوده است. مترجم]
زنان شاعر مسلمان زیادی نیز که ذکرشان در کتابهای ادبی عرب رفته وجود داشتند، از جمله آنان «ولاده» دختر مستکفی، و «علیّه» دختر مهدی، و «حمره» دختر زیاده، و «عائشه» باعونیه، و «خنساء»، و نیز «عائشه» دختر طلحة بنعبیداللّه است که ادیبی با زبان فصیح و آگاه به قضایا و اخبار عرب بود و با مردها روبهرو میشد و نسبت به آنان پردهنشینی نمیکرد و موقعی که انس بنمالک به او گفت: گروهی میخواهند بر تو وارد شوند گفت: پس چرا به من نگفتی تا بهترین لباسم را بپوشم!(13)
در علوم دینی و روایت حدیث زنان زیادی شهرت یافتهاند. حافظ «ذهبی» در کتاب خود «میزانالاعتدال» میگوید که سراغ ندارد زنی را که در روایت حدیث متهم باشد و نیز زنی راوی را نمیشناسد که محدثان حدیث او را ترک کرده باشند.(14)
از میمونه دختر سعد آزاد شده [یا وابسته ولایی به رسول خدا(ص) [آغاز میکنیم که ابناثیر در بارهاش گفته است: امام علی بنابیطالب(ع) از او حدیث دریافت کرده است.(15)] هر چند اخذ علم و حدیث، خود به خود نقص به شمار نمیرود اما امیرالمؤمنین(ع) که از کودکی در دامن پیامبر(ص) تربیت شده و خود حجت خدا بر خلایق و باب مدینه علم پیامبر(ص) است و آن همه ویژگیها و امتیازات منحصر به فرد فقط در باب علم وی ذکر شده اساسا نیازی به دریافت یک یا چند حدیث از میمونه ندارد. بنابراین به این گفته ابناثیر باید به دیده تردید نگریست، و اگر این امر بهرهای از واقعیت داشته باشد فقط همان است که مورد نظر نویسنده بوده است، یعنی مایهای برای فخر و امتیاز میمونه خواهد بود و نه نشانهای از نیاز امیرالمؤمنین علی(ع) به احادیث وی. مترجم]
ذهبی ذکر کرده است که ابوبکر خطیب بغدادی کتاب «بخاری» را در مکه پیش خانم «کریمه» مروی که جزء زنان محدث بوده خوانده است.(16) و حافظ «ابنعساکر» از
هشتاد و چند نفر زن از راویان خویش حدیث میخواند(17) و محمد بنابیثمامه مورخ، کتاب بخاری را پیش امالفضل کریمه دختر عبدالوهاب خواند.(18) و فاطمه دختر عباس، دانشمندی فقیه و زاهد و واعظ و دارای نقشی بزرگ در میان زنان مصر و دمشق بود.(19) و خواهر «مزنی» در جلسه شافعی حضور مییافت(20) و رافعی در بحث زکات از وی نقل مطلب کرده است. و شافعی در ماه رمضان با نفیسه دختر حسن بنزید بنحسن بنعلی بنابیطالب، نماز میگزارد، و هنگامی که شافعی مُرد نفیسه پس از درخواست ورود جنازه به خانه وی، بر او نماز خواند.(21) و فاطمه حرّانی صوفی دختر عبدالرحمن، از پدرش حدیث شنید و برادرزادهاش از وی روایت کرده است.(22) بانو «شهده» که به «فخرالنساء» لقب یافت، در قرن پنجم هجری در مسجد بغداد در زمینه ادبیات درسهایی ارائه میکرد، چنان که تاریخ اسلامی را نیز تدریس میکرد، و بسیاری از عالمان برجسته در درسهای وی حاضر میشدند.(23) و بانو عایشه اندلسی دختر احمد بنقارم، در زمانش کسی همانند وی از نظر دانش و فضل وجود نداشت، کما اینکه قرآن را به خوبی کتابت میکرد.(24) و فقیه حنبلی، «ست الملوک فاطمه» دختر علی بنحسین بنحمزه، که به برخی از عالمان دوره خویش، اجازه قرائت سنن دارمی را داد.(25)
کتابنویس مکی فاسی، در کتاب خویش، «العقد الثمین فی تاریخ البلد الامین»، فصلی را به زنانی اختصاص داده که پیش آنان درس خوانده و شرح زندگی آنان را آورده که شامل دویست و پنجاه شرح حال از آن زنان عالم و استاد فاضل از زنان مکه یا کسانی که به مکه کوچ کردند و در آن اقامت گزیدند میشود.(26)
عمر بنفهد هاشمی مکی در کتاب خویش، «الدرالکمین بذیل العقد الثمین فی تاریخ البلد الامین»، شرح حال دویست و هشتاد و شش نفر از زنان عالم اهل مکه را آورده که هم خود صاحب اجازه بودند و هم به دیگران اجازه دادهاند.(27)
همچنان که شیخ محمد بنعبداللّه بنحمید، مفتی حنبلیها در مکه مکرمه، شرح حال سی و هفت نفر از زنان عالم حنبلی را آورده است، که شاید از بارزترین آنان عالم مشهور «فاطمه زبیریه» دختر حمد فضیلی حنبلی، معروف به «شیخه فُضَیلیه» باشد. وی از اهالی «قصیم» بود که در «زبیر» متولد شد و در آنجا درس خواند، سپس به مکه مکرمه نقل مکان کرد و از عالمان بزرگ زن در آنجا گشت و کتابهای زیادی را در علوم مختلف نگاشت، و کتابهای ارزشمندی را در سایر علوم جمعآوری کرد، و بیشتر عالمان مکه با او رفت و آمد میکردند، برای او حدیث و مطلب میخواندند و از وی حدیث و مطلب میشنیدند، به آنان اجازه داده و آنان به او اجازه دادهاند. پس از فوت در مکه مکرمه به خاک سپرده شد و کتابخانهاش به مدینه منوره منتقل گشت و به رغم اهتمام شیخ ابنحمید، اثر این کتابخانه از میان رفت و از آن به جز مقدار کمی باقی نماند. او شرح حال این خانم را نوشته و گفته است که درگذشتش سال 1247 هجری قمری بوده است.(28)
استاد ابراهیم بنمحمود مشیقح، از دانشگاه اسلامی امام محمد بنسعود در قصیم چه خوب در کتابش، «تاریخ امالقری و مکان المرأة العلمیة فیها من خلال الدرّ الکمین لابنفهد [= تاریخ مکه و جایگاه علمی زن در آن برگرفته از کتاب «الدر الکمین» ابنفهد [پرداخته است. چون در توضیح جایگاه علمی زنان مکه، زنان عالمی
را ذکر کرده که درس خواندهاند و چهرهای شناخته شده گشتند و به خاطر علم دینی که خداوند به آنان ارزانی داشته بود چراغی بودند که عقول عالمان مکه مکرمه را روشنایی میبخشیدند، در همان زمانی که اروپا زیر ابر تیره نادانی زندگی میکرد.(29)
سخن از نقش زنان مکی در تدریس، و جایگاههای مورد توجهی که به آن دست یافتند نیازمند نوشتهای جداگانه است و این کتاب جای آن نیست.
[نقش زن در عرصه حکومت]
تاریخ اسلام پر است از زنان مسلمانی که عهدهدار مسئولیت حکومتی شدند یا به کار اداری پرداختند. از آن جمله است خانم «لبنی» که خلیفه «حکم بنعبدالرحمن ناصر» او را به ریاست دبیرخانه خویش منصوب کرد و مسئولیت نگارش نامههای وی به والیان و مسئولان را عهدهدار بود، افزون بر اینکه حفظ اسرار خلیفه و گردش کارهای وی را نیز بر عهده داشت. وی در بلاغت و شعر و علوم و متون آوازه یافته است.(30)
دیگر، شهبانو «اروی» دختر احمد، همسر «ملک اکرم» است که حکومتش در یمن در اواخر قرن پنجم هجری حدود چهل سال ادامه یافت.(31) در باره وی کتابها و پایاننامههای دانشگاهی چندی نگارش یافته که در باره دستاوردهای علمی و اداری و سیاسی وی بحث میکند. دیگر خانم «ضیفهخاتون» است که در شهر حلب در
سال 634 هجری، پس از وفات پدرش «ملک عزیز» به حکومت رسید. وی دختر برادر سلطان صلاحالدین ابوبی است و شش سال در حکومت ماند.(32)
دیگر، فاطمه دختر حسن بنمحمدعلی، شهبانوی «صنعا» در یمن است که حکمران «صعده» و «نجران» گشت.(33)
دیگر، صفوةالدین (بادشیاه) پادشاه دختر قطبالدین، ششمین حاکم حکومت تطغی، است که ملکه کرمان بود.(34)
دو ملکه نیز در هند، در دوران حاکمیت اسلامی، عهدهدار حکومت شدند؛ آن دو «سکندربیگم» و «شاهجیهان [جهان]» میباشند.(35)
امپراطور نورجهان، در سال 1620 میلادی در شمال هند حکومت کرد، و نامش بر سکههای هندی منقوش بود، و به دوراندیشی و برتری عقل و اداره شایسته شئون سیاسی و نظامی حکومتش آوازه یافت.(36)
در اندونزی میان سالهای 1641م تا 1688م چند زن عهدهدار حکومت شدند که از جمله آنان صفیةالدین تاجالعالم،(37) و نقیهشاه، و عنایتشاه و کمالتشاه میباشد.(38)
خلاصه سخن:
نگارش در باره نقش زن در دوران پس از دوره نبوی اگر بخواهیم حق آن را ادا کنیم حجم زیادی را در بر میگیرد؛ نمونههایی را که آوردیم، چهرهای واقعی را به دست خواننده میدهد تا مانع حمله کسانی باشد که میخواهند زن، محبوس در خانهاش بماند و از نقشی که خداوند برای او خواسته محروم کنند.
پینوشتها: ــــــــــــــــــــــــــ
1ـ واقدی، فتوح الشام، چاپ مکتبة البابی الحلبی، قاهره، 1954، ج1، ص45؛ ابنسعد، طبقات الکبری، ج8، ص253؛ الدرّ المنثور فی تراجم ربات الخدور، ص120.
2 ـ واقدی، فتوح الشام، ج1، ص6.
3 ـ ابناثیر، اسدالغابة، دارالحیاء التراث العربی، بیروت، ج5، ص577؛ و نگاه کن: ابنحجر عقلانی، الاصابة، ج4، جزء8، ص225؛ الاصابة، ج4، ص444 ـ 443؛ الاعلام، ج2، ص269.
4 ـ واقدی، فتوحالشام، بیروت، دارالجیل، ج1، ص206.
5 ـ همان مصدر، ج1، ص207.
6 ـ همان مصدر، ص208.
7 ـ واقدی، فتوحالشام، ج1، ص21.
8 ـ طبقات، ج8، ص34؛ الاصابة، ج8، ص4؛ الدرالمنثور، ص25؛ اسدالغابة، ج6، ص132؛ تاریخ طبری، ج5، ص461؛ عقدالفرید، ج1، ص358 ـ 344؛ بلاغات النساء، ص37 و 74؛ تاریخ دمشق، ص254؛ جمهرة انساب العرب، ابنحزم، ص197؛ حدائق الحقائق فی تکملة الشقائق المسمّی ذیل الشقائق النعمانیة، عطااللّه امین یحیی معروف به «نوعیزاده»، ص81.
9 ـ ابنسعد، طبقات، ج6، ص220، و نگاه کن: عمر رضا کحّاله، اعلام النساء، مؤسسه الرساله، 1984، ج5، ص235 ـ 234؛ و نیز نگاه کن: طبری، ابوجعفر بنمحمد بنجریر، تاریخ طبری، تحقیق علی مهنا، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، بیروت، چاپ اول، 1998، ج4، ص500.
10 ـ [منظور نویسنده همان بانوی قهرمان کربلا حضرت زینب کبرا(س) است که در برخی منابع تاریخی از او به عنوان «امکلثوم» نام بردهاند و همین باعث شده که برخی زینب(س) و امکلثوم را یک نفر بدانند و برای حضرت فاطمه(س) فقط یک فرزند دختر قائل باشند. به هر حال چه زینب(س) و امکلثوم(س) را چنان که معروف است و منابع تاریخی نیز به خوبی گواهی میدهد دو نفر بدانیم و چه یک نفر، مقصود نویسنده و منابعی که از آن نام برده، حضرت زینب(س) است که علاوه بر کوفه در شام نیز آن خطبه تاریخی و ماندگار را در کارنامه سراسر ایمان و شرف و آزادگی و هاشمی و علوی خویش ثبت کرد و تعجب است که نویسنده به آن اشاره نکرده است. البته چنان که در منابع تاریخی کربلا آمده، امکلثوم خواهر زینب(س) نیز ساکت نبوده است. مترجم]
11 ـ ابناثیر، اسدالغابة، ج5، ص469؛ و نگاه کن: ابنحجر عسقلانی، الاصابة، ج8، ص100؛ و نیز نگاه کن: محمد حسون، اعلام النساء المؤمنات، دار الأسوة للطباعة و النشر، ایران، چاپ دوم، 1418ه··· ، ص239، و نیز نگاه کن: ابنطیفور، ابوالفضل بنابیطاهر، بلاغات النساء، منشورات مکتبة بصیرتی، ایران، ص23.
12 ـ عمر رضا کحّاله، اعلام النساء، ج3، ص224 ـ 202.
13 ـ همان مصدر، ج3، ص155 ـ 137.
14 ـ ذهبی، محمد بناحمد بنعثمان، میزانالاعتدال فی نقد الرجال، تحقیق علیمحمد یجاوی، دارالمعرفه، بیروت، 1963، ج4، ص604.
15 ـ ابناثیر، اسدالغابه، ج5، ص551؛ و نگاه کن: عمر رضا کحاله، اعلام النساء، ج5، ص141 ـ 140.
16 ـ ذهبی، محمد بناحمد بنعثمان، سیر اعلام النبلاء، تحقیق الارناؤوط و محمدنعیم العرقسوسی، مؤسسة الرسالة، بیروت، 1413، ج18، ص277؛ و نگاه کن: ابنکثیر، البدایة و النهایة، ج2، ص105.
17 ـ ابنقاضی شهبه، ابوبکر بناحمد بنمحمد بنعمر، طبقات الشافعیه، تحقیق حافظ عبدالعلیمخان، عالم الکتب، بیروت، چاپ اول، 1407، ج1، ص13.
18 ـ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج23، ص93 ـ 92؛ و نگاه کن: ذهبی، العبر فی خبر من عبر، تحقیق محمدسعید بنبسیونی زغلول، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1985، ج4، ص40؛ و نیز نگاه کن: عمر رضا کحاله، اعلامالنساء، ج4، ص243.
19 ـ ابنکثیر، البدایة و النهایة، ج14، ص72.
20 ـ شافعی، محمد بنادریس، کتاب الامّ، دارالفکر للطباعة و النشر و التوزیع، چاپ دوم، 1983، بیروت، ج1، ص12.
21 ـ مقریزی، احمد بنعلی، الخطط المقریزیه، دار صادر، بیروت، ج2، ص441؛ و نگاه کن: عمر رضا کحاله، اعلام النساء، ج5، ص188.
22 ـ ابنجوزی، صفة الصفوة، ج4، ص331؛ و نگاه کن: عمر رضا کحاله، اعلام النساء، ج4، ص71.
23 ـ ذهبی، العبر فی خبر من عبر، ج3، ص65 ـ 66؛ و نگاه کن: ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج20، ص543 ـ 542. و نیز نگاه کن: ابنخلکان، احمد بنمحمد بنابیبکر، وفیات الاعیان و انباء ابناء الزمان، دار الفکر، بیروت، 1969م، ج2، ص478 ـ 477.
24 ـ مقری تلمسانی، احمد بنمحمد، نفح الطیب فی غصن الاندلس الرطیب، تحقیق احسان عباس، دار صادر، بیروت، 1988، ج4، ص290؛ و نگاه کن: زرکلی، خیرالدین، الاعلام، قاموس تراجم الاشهر الرجال و النساء من العرب و المستعربین و المستشرقین، دارالعلم للملایین، بیروت، چاپ هشتم، 1989، ج3، ص240 ـ 239، و نیز نگاه کن: عمر رضا کحاله، اعلام النساء، ج5، ص141 - 140.
25 ـ زرکلی، الاعلام، ج5، ص131؛ و نگاه کن: عمر رضا کحاله، اعلام النساء، ج4، ص80.
26 ـ محمد بناحمد حسنی فاسی مکی، العقد الثمین فی تاریخ البلد الامین، تحقیق محمود طناحی، چاپخانه السنة المحمدیه، قاهره، ج8، ص363 ـ 177.
27 ـ [اجازه، اصطلاحی است که عمدتا در علم حدیث به کار میرود. اجازه دادن و اجازه گرفتن به معنای تأیید شایستگی شخص برای نقل حدیث با شرایط و در محدودهای که اجازه دهنده معین میکرد میباشد. این اصطلاح در موضوع اجتهاد نیز کاربرد داشته و دارد که به معنای گواهی اجتهاد شخص میباشد. در اینجا ظاهرا همان اجازه روایت و یا قرائت منابع خاص روایی میباشد که به هر حال نشاندهنده اعتماد به توان حدیثشناسی شخص میباشد، به ویژه که خود به دیگران اجازه روایت و قرائت میدادهاند. مترجم]
28 ـ محمد بنعبداللّه بنحمید، السحب الوابلة علی ضرائح الحنابلة، تحقیق بکر بنعبداللّه و عبدالرحمن بنسلیمان، بیروت، موسسة الرسالة، 1996، ج3، ص1228 ـ 1227.
29 ـ به صفحات 60، 106 و 134 تا 138 کتاب یاد شده مراجعه کن.
30 ـ عمر رضا کحاله، اعلام النساء، ج4، ص287.
31 ـ زرکلی، الاعلام، ج1، ص290 ـ 289.
32 ـ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج22، ص543 ـ 133؛ و نگاه کن: زرکلی، الاعلام، ج3، ص216؛ و نیز نگاه کن، مقریزی، احمد بنعلی، کتاب السلوک لمعرفة دول الملوک، دارالکتب، قاهره، 1972، ج1، ص271.
33 ـ زرکلی، الاعلام، ج5، ص130؛ و نگاه کن: عمر رضا کحاله، اعلام النساء، ج4، ص43.
34 ـ عمر رضا کحاله، اعلام النساء، ج2، ص329.
35 ـ بغدادی، اسماعیلشاه، هدیة العارفین اسماء المؤلفین و آثار المصنفین من کشف الظنون، دار الفکر، بیروت، 1982، ج1، ص415؛ و نگاه کن: عمر رضا کحاله، اعلام النساء، ج2، ص284 ـ 283.
36 ـ عمر رضا کحاله، اعلام النساء، ج5، ص198 ـ 197.
37 ـ همان مصدر.
38 ـ همان مصدر و نیز نگاه کن:
سلام با افتخار لینکتون کردم